دیکشنری تخصصی

decompression bar

decompression chamber

decompression melting or melting or melting

decompression or compression or compression

decompression value

decompression zone

decontation

deconvolution

decoposible operator

<hr> معنی : ارایش، دکور <hr> معانی دیگر : دکور، ارایش

معنی : ارایش، دکور معانی دیگر : دکور، ارایش

decor

decora

decorated pottery

<hr> معنی : تزیین، اراستگی، تصنع، ارایشگری، اذین بندی، مدال یا نشان، پیرایه <hr> معانی دیگر : آذین بندی، آذین پردازی، زیبگری، چراغانی، آرایش، پیرایش، دکوراسیون، آرایه گری، - آرایی، زینت، وسیله ی تزیین، زیور، نشان، مدال، روبان یا نوار افتخار

معنی : تزیین، اراستگی، تصنع، ارایشگری، اذین بندی، مدال یا نشان، پیرایه معانی دیگر : آذین بندی، آذین پردازی، زیبگری، چراغانی، آرایش، پیرایش، دکوراسیون، آرایه گری، - آرایی، زینت، وسیله ی تزیین، زیور، نشان، مدال، روبان یا نوار افتخار

decoration

<hr> معنی : زینتی، اذینی <hr> معانی دیگر : آذینی، تزیینی، زیبی، پر آذین، پر زینت

معنی : زینتی، اذینی معانی دیگر : آذینی، تزیینی، زیبی، پر آذین، پر زینت

decorative

decorative fabric

decorative granite

decorative stone

decoupage

decoupled

decoupling

decoupling network

decoy transponder

<hr> معنی : کاهش، تنزیل، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن <hr> معانی دیگر : کم شدن، کم کردن، کاهیدن، ویدا شدن، تقلیل دادن یا یافتن، کم شدگی، میزان کاهش

معنی : کاهش، تنزیل، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن معانی دیگر : کم شدن، کم کردن، کاهیدن، ویدا شدن، تقلیل دادن یا یافتن، کم شدگی، میزان کاهش

decrease

<hr> معنی : کاهنده، کاهشی <hr> معانی دیگر : کاهنده، کاهشی

معنی : کاهنده، کاهشی معانی دیگر : کاهنده، کاهشی

decreasing

decreasing cost industry

decreasing divided differences

decreasing failure rate

decreasing function

decreasing function of one variable

decreasing mapping

decreasing marginal rate of substitution

decreasing rate

decreasing sequence

<hr> بطورکم شونده، چنانکه روبکاهش گذارد

بطورکم شونده، چنانکه روبکاهش گذارد

decreasingly

<hr> معنی : حکم، فرمان، حکم کردن <hr> معانی دیگر : فتوا، گشادنامه، خواست، مشیت، فرمان دادن، فتوا دادن، امر کردن یا شدن، مقدر شدن یا کردن، مقرر کردن یا شدن

معنی : حکم، فرمان، حکم کردن معانی دیگر : فتوا، گشادنامه، خواست، مشیت، فرمان دادن، فتوا دادن، امر کردن یا شدن، مقدر شدن یا کردن، مقرر کردن یا شدن

decree

<hr> (حقوق) طلاق مشروط، ضرب العجل طلاق

(حقوق) طلاق مشروط، ضرب العجل طلاق

decree nisi

decree of specific performance

<hr> معنی : کاهش، کهنگی، خمود، ضایعات، میزان کاهش، کاستن پلهای <hr> معانی دیگر : نقصان، تقلیل، افت، کاستی، کمبود، فقدان، اتلاف، مبلغ از دست رفته، میزان اتلاف، ضریب خفیدگی، فرتوتی

معنی : کاهش، کهنگی، خمود، ضایعات، میزان کاهش، کاستن پلهای معانی دیگر : نقصان، تقلیل، افت، کاستی، کمبود، فقدان، اتلاف، مبلغ از دست رفته، میزان اتلاف، ضریب خفیدگی، فرتوتی

decrement

decrespignyite

decrimping

decrmeter

<hr> رمز گشایی کردن، کشف رمز کردن، سر درآوردن

رمز گشایی کردن، کشف رمز کردن، سر درآوردن

decrypt

<hr> معنی : اشکار سازی <hr> معانی دیگر : اشکار سازی

معنی : اشکار سازی معانی دیگر : اشکار سازی

decryption

decrystallization

<hr> معنی : ده گانه، ده برابر <hr> معانی دیگر : ده جزئی، ده بخشی، ده مرتبه، ده چندان، مبلغ ده برابر، به میزان ده برابر، ده برابر کردن

معنی : ده گانه، ده برابر معانی دیگر : ده جزئی، ده بخشی، ده مرتبه، ده چندان، مبلغ ده برابر، به میزان ده برابر، ده برابر کردن

decuple

<hr> کامپیوتر : digital equpment computer users societyانجمن استفاده کنندگان تجهیزات کامپیوترى

کامپیوتر : digital equpment computer users societyانجمن استفاده کنندگان تجهیزات کامپیوترى

واژه های حرف "d" - دیکشنری تخصصی