دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : دودکش، انفلوانزا، لوله اب گرم، لوله بخار <hr> معانی دیگر : بخارکش، تنوره، هواکش، (لوله یا راهی که دود و گاز و غیره را از آن عبور می دهند) لوله ی بخاری، لوله ی آبگرمکن (و غیره)، لوله ی وسط سماور، رجوع شود به: fluke، توده ی نرم و شل، کرک مانند، تور ماهیگیری

معنی : دودکش، انفلوانزا، لوله اب گرم، لوله بخار معانی دیگر : بخارکش، تنوره، هواکش، (لوله یا راهی که دود و گاز و غیره را از آن عبور می دهند) لوله ی بخاری، لوله ی آبگرمکن (و غیره)، لوله ی وسط سماور، رجوع شود به: fluke، توده ی نرم و شل، کرک مانند، تور ماهیگیری

flue

flue brush

flue gas

flue gas desulfurization

flue or flaxstone or flaxstone

fluellite

fluence

<hr> معنی : سلیس، روان <hr> معانی دیگر : شیوا، فصیح، رسا، گویا، زبان آور

معنی : سلیس، روان معانی دیگر : شیوا، فصیح، رسا، گویا، زبان آور

fluent

fluent chalk

fluent quantity

<hr> معنی : کرک، خواب، بادکردگی، اشتباه کردن، باد کردن، نرم کردن، کرکدار شدن، خبط کردن <hr> معانی دیگر : (گندله ی نرم و کوچک که از بافته های پشمی و پنبه ای می افتد) پرز، پرزگوی، کرک گوی، (پر نرم مثلا پر سینه ی پرنده یا پر قو) نرم پر، نرمه پر، پوشیده از کرک شدن، نرم و کرک مانند شدن، (موضوع یا حرف و غیره) سطحی و کم اهمیت، (حرف) وقت پرکن، (رادیو و تلویزیون و غیره) لغزش کلام، اشتباه در خواندن یا ادای کلمه، تپق، خیطی بالا آوردن، گند زدن، بد انجام دادن، پرت بودن، خواب پارچه، موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه

معنی : کرک، خواب، بادکردگی، اشتباه کردن، باد کردن، نرم کردن، کرکدار شدن، خبط کردن معانی دیگر : (گندله ی نرم و کوچک که از بافته های پشمی و پنبه ای می افتد) پرز، پرزگوی، کرک گوی، (پر نرم مثلا پر سینه ی پرنده یا پر قو) نرم پر، نرمه پر، پوشیده از کرک شدن، نرم و کرک مانند شدن، (موضوع یا حرف و غیره) سطحی 

fluff

fluff cleaner

fluff collector minicleaner

fluffing

<hr> معنی : کرکی، نرم، پرزدار، پر مانند <hr> معانی دیگر : (پوشیده از پر نرم یا کرک) کرک پوش، پرزپوش، پرز گرفته، باد کردن، پف کردن

معنی : کرکی، نرم، پرزدار، پر مانند معانی دیگر : (پوشیده از پر نرم یا کرک) کرک پوش، پرزپوش، پرز گرفته، باد کردن، پف کردن

fluffy

fluflene

fluflon

fluflone

fluial deposit or fluial or fluial or fluviatile

<hr> معنی : مایع، ابگونه، ابگونه، نرم وا بکی، سائل، روان، سیال <hr> معانی دیگر : جاری شونده، روگر، روانگر، آبگونه، شاره، (همانند چیزهای جاری شونده) دگرگون پذیر، انعطاف پذیر، نرمش دار، (دارای حرکات) موزون، سازوار، (پول) آماده برای سرمایه گذاری، پول نقد، پول موجود، وابسته به چیزهای سیال (شاره)، متحرک

معنی : مایع، ابگونه، ابگونه، نرم وا بکی، سائل، روان، سیال معانی دیگر : جاری شونده، روگر، روانگر، آبگونه، شاره، (همانند چیزهای جاری شونده) دگرگون پذیر، انعطاف پذیر، نرمش دار، (دارای حرکات) موزون، سازوار، (پول) آماده برای سرمایه گذاری، پول نقد، پول موجود، وابسته به چیزهای سیال (شاره)، متحرک

fluid

fluid bed dryer

fluid bed polymerization

fluid bed vulcanization

fluid dynamics

fluid escape structure

fluid flow

fluid head

fluid inclusion or inclusion or inclusion

fluid injection

fluid level liquid level

fluid line

fluid loss

fluid mechanic

<hr> (بخشی از فیزیک که با روانی آبگونه ها و گازها سروکار دارد) مکانیک شارگی، شارگان شناسی، مکانیک سیالات

(بخشی از فیزیک که با روانی آبگونه ها و گازها سروکار دارد) مکانیک شارگی، شارگان شناسی، مکانیک سیالات

fluid mechanics

fluid net

fluid o therm

fluid power

fluid pressure

fluid pressure liquid pressure

fluid pressure measurement

fluid producing layer

fluid properties of cement slurry

fluid property

fluid resistance

fluid statics

<hr> تبدیل بجسم سیال کردن، روان کردن، مایع کردن

تبدیل بجسم سیال کردن، روان کردن، مایع کردن

fluidify

fluidimeter

<hr> معنی : سیالیت، روانی بیان، سلاست بیان <hr> معانی دیگر : طلاقت لسان

معنی : سیالیت، روانی بیان، سلاست بیان معانی دیگر : طلاقت لسان

واژه های حرف "f" - دیکشنری تخصصی