دیکشنری تخصصی

settlement of debt

settlement of the foundation

settlement plate

settlement ratio

settlement time curve

<hr> معنی : مهاجر تازه، ماندگر <hr> معانی دیگر : باشنده، ساکن، مهاجر، کوچگر، مقیم (در جای تازه)، ماندگار، خوش نشین

معنی : مهاجر تازه، ماندگر معانی دیگر : باشنده، ساکن، مهاجر، کوچگر، مقیم (در جای تازه)، ماندگار، خوش نشین

settler

<hr> معنی : تسویه، مسکن گزینی

معنی : تسویه، مسکن گزینی

settling

settling basin

settling cone

settling ditch

settling pit

settling ratio

settling reservoir

settling solids

settling tank

settling time

settling velocity

setup connection

<hr> معنی : سبعه، هفت چیز، یک هفتم، هفت، هفتم، هفتمین <hr> معانی دیگر : هفت، هفتم، هفتمین، یک هفتم، هفت چیز

معنی : سبعه، هفت چیز، یک هفتم، هفت، هفتم، هفتمین معانی دیگر : هفت، هفتم، هفتمین، یک هفتم، هفت چیز

seven

seven layers

seven segment

seven track tape

<hr> معنی : هفدهمین <hr> معانی دیگر : هفدهمین

معنی : هفدهمین معانی دیگر : هفدهمین

seventeenth

<hr> معنی : یک هفتم، هفتم، هفتمین <hr> معانی دیگر : هفتمین (7th)

معنی : یک هفتم، هفتم، هفتمین معانی دیگر : هفتمین (7th)

seventh

<hr> معنی : هفتادمین، هفتادم <hr> معانی دیگر : هفتادمین (70th)

معنی : هفتادمین، هفتادم معانی دیگر : هفتادمین (70th)

seventieth

<hr> معنی : عدد یا علامت هفتاد، هفتاد ساله، هفتاد <hr> معانی دیگر : هفتاد (70)

معنی : عدد یا علامت هفتاد، هفتاد ساله، هفتاد معانی دیگر : هفتاد (70)

seventy

sever devaluation

sever erosion

sever water

<hr> قابلیت جدا شدن، قابلیت سواشدن، قابلیت تقسیم

قابلیت جدا شدن، قابلیت سواشدن، قابلیت تقسیم

severability

severability clause

<hr> معنی : جدا شدنی، تفکیک پذیر <hr> معانی دیگر : بریدنی، قطع کردنی یا شدنی، جداکردنی یا شدنی، سوا شدنی

معنی : جدا شدنی، تفکیک پذیر معانی دیگر : بریدنی، قطع کردنی یا شدنی، جداکردنی یا شدنی، سوا شدنی

severable

severable contract

severable statute

<hr> معنی : جدا، مختلف، چندین، چند، برخی از، چند، چندی، چندین <hr> معانی دیگر : بسمار، شمارا، مجزا، مشخص، جداگانه، متمایز، معدود، متعدد، 5 - چند نفر، چندتا

معنی : جدا، مختلف، چندین، چند، برخی از، چند، چندی، چندین معانی دیگر : بسمار، شمارا، مجزا، مشخص، جداگانه، متمایز، معدود، متعدد، 5 - چند نفر، چندتا

several

several inputs

several liability

<hr> جدا از هم، به طور مجزا، جداجدا، جداگانه، سواسوا، منفردا، تک تک، یک یک

جدا از هم، به طور مجزا، جداجدا، جداگانه، سواسوا، منفردا، تک تک، یک یک

severally

<hr> معنی : مجزایی، زمین غیر مشاع <hr> معانی دیگر : تعدد، بسماری، شمارایی

معنی : مجزایی، زمین غیر مشاع معانی دیگر : تعدد، بسماری، شمارایی

severalty

<hr> معنی : جدایی، قطع، تجزیه، تفکیک، جدا سازی، مجزایی <hr> معانی دیگر : بریدگی، جداشدگی، انفصال

معنی : جدایی، قطع، تجزیه، تفکیک، جدا سازی، مجزایی معانی دیگر : بریدگی، جداشدگی، انفصال

severance

severance of actions

severance of diplomatic relations

<hr> پاداش خاتمه خدمت یا انفصال (در صورت حسن سابقه)، حق سنوات خدمت

پاداش خاتمه خدمت یا انفصال (در صورت حسن سابقه)، حق سنوات خدمت

severance pay

<hr> معنی : خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف <hr> معانی دیگر : ستهم، دشوار، مشکل، جانفرسا، سور، جدی، عبوس، تندخو، ساده، بی آذین، بی زیب، طاقت فرسا

معنی : خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف معانی دیگر : ستهم، دشوار، مشکل، جانفرسا، سور، جدی، عبوس، تندخو، ساده، بی آذین، بی زیب، طاقت فرسا

severe

severe impact

<hr> معنی : دقت، شدت، سختی، خشکی، خشونت، سخت گیری، عنف <hr> معانی دیگر : ستهمی، دشواری، اشکال، جانفرسایی، طاقت فرسایی، تندی، (ناخوشایند) سادگی، عاری بودن از لطافت و زینت، بی زیبی

معنی : دقت، شدت، سختی، خشکی، خشونت، سخت گیری، عنف معانی دیگر : ستهمی، دشواری، اشکال، جانفرسایی، طاقت فرسایی، تندی، (ناخوشایند) سادگی، عاری بودن از لطافت و زینت، بی زیبی

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی