دیکشنری تخصصی

universal piton

universal polar stereographic or ups or ups

universal probability generating function

universal product code

universal product code scanner

universal proposition

universal quantifier

universal quantifier symbol

universal relation

universal roll

universal sentence

universal serial bus

<hr> (ریاضی) مجموعه ی عام، افزونه ی همگانی، مجموعه فراگیر، مجموعه جهانی

(ریاضی) مجموعه ی عام، افزونه ی همگانی، مجموعه فراگیر، مجموعه جهانی

universal set

universal sets

universal soil loss equation

universal statement

universal synchronous asynchronous receiver transmitter

<hr> رجوع شود به: greenwich (mean) time

رجوع شود به: greenwich (mean) time

universal time

universal time coordinated

universal time or ut or ut

universal transverse mercator or utm or utm

universal truths

universal valid expression

<hr> معنی : فراگیری، جامعیت، عمومیت، عموم، کلیت، عام گرایی، اصل عمومیت <hr> معانی دیگر : جهان روایی، جهان گیری، گستردگی، گیتی گیری، جهان شمولی، universalism اصل عمومیت

معنی : فراگیری، جامعیت، عمومیت، عموم، کلیت، عام گرایی، اصل عمومیت معانی دیگر : جهان روایی، جهان گیری، گستردگی، گیتی گیری، جهان شمولی، universalism اصل عمومیت

universality

universally valid

universally valid experssion

universals

<hr> معنی : کیهان، عالم، افرینش، دنیا، جهان، گیتی، کائنات، عالم وجود، دهر، کون و مکان <hr> معانی دیگر : (مجازی) دنیا، حیطه

معنی : کیهان، عالم، افرینش، دنیا، جهان، گیتی، کائنات، عالم وجود، دهر، کون و مکان معانی دیگر : (مجازی) دنیا، حیطه

universe

<hr> (منطق) عالم مقال، عالم سخن

(منطق) عالم مقال، عالم سخن

universe of discourse

universe of discussion

universe of system

universe relation

<hr> معنی : دانشگاه، مدرسه <hr> معانی دیگر : مدرسه ی عالی، دانشگاهی، وابسته به آموزش عالی، پردیس دانشگاه، زمین و ساختمان های دانشگاه، دانشگاهیان (استادان و دانشجویان و کارمندان دانشگاه)

معنی : دانشگاه، مدرسه معانی دیگر : مدرسه ی عالی، دانشگاهی، وابسته به آموزش عالی، پردیس دانشگاه، زمین و ساختمان های دانشگاه، دانشگاهیان (استادان و دانشجویان و کارمندان دانشگاه)

university

<hr> معنی : هم خو، یک صدا، متحدالکلمه، یکنوا، همذوق <hr> معانی دیگر : واضح، آشکار، دارای یک معنی، تک چمی

معنی : هم خو، یک صدا، متحدالکلمه، یکنوا، همذوق معانی دیگر : واضح، آشکار، دارای یک معنی، تک چمی

univocal

univocal correspondence

univocal function

univocal mapping

<hr> نوعی سیستم عامل که ذاتا شبکه است

نوعی سیستم عامل که ذاتا شبکه است

unix

<hr> معنی : ستمگر، نا صحیح، ظالم، ستمکار، ناروا، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، بی عدالت <hr> معانی دیگر : بی انصافانه، ستمگرانه

معنی : ستمگر، نا صحیح، ظالم، ستمکار، ناروا، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، بی عدالت معانی دیگر : بی انصافانه، ستمگرانه

unjust

unjust enrichment

<hr> معنی : ناحق، ناموجه <hr> معانی دیگر : ناموجه، ناحق

معنی : ناحق، ناموجه معانی دیگر : ناموجه، ناحق

unjustifiable

unkeep cost

<hr> معنی : نا معلوم، نا شناس، گمنام، مجهول، ناشناخته، بی شهرت <hr> معانی دیگر : نامشخص، آشوغ، باستار، غریبه، چیز یا امر ناشناخته

معنی : نا معلوم، نا شناس، گمنام، مجهول، ناشناخته، بی شهرت معانی دیگر : نامشخص، آشوغ، باستار، غریبه، چیز یا امر ناشناخته

unknown

<hr> مقدارمجهول یانامعلوم، کسیکه کردارش رانتوان پیش بینی کر د

مقدارمجهول یانامعلوم، کسیکه کردارش رانتوان پیش بینی کر د

unknown quantity

unknown sample

unlabeled

unlatch instruction

<hr> معنی : غیر قانونی، حرام، غیر مشروع، خلاف شرع <hr> معانی دیگر : خلاف قانون، غیر اخلاقی، نامشروع

معنی : غیر قانونی، حرام، غیر مشروع، خلاف شرع معانی دیگر : خلاف قانون، غیر اخلاقی، نامشروع

واژه های حرف "u" - دیکشنری تخصصی