انگلیسی به فارسی

adenophorous

adenophthalmia

adenophyllous

adenophyma

adenosarcoma

adenosclerosis

adenose

adenoses

<hr> معنی : نوکلئوزیدی بفرمول <hr> معانی دیگر : (شیمی) ادنوسین (پودر سفید و بی بو و بلورین به فرمول c5h4n5.c5h9o4)، نوکلئوزیدی بفرمول c10h13n5o4

معنی : نوکلئوزیدی بفرمول معانی دیگر : (شیمی) ادنوسین (پودر سفید و بی بو و بلورین به فرمول c5h4n5.c5h9o4)، نوکلئوزیدی بفرمول c10h13n5o4

adenosine

adenosine deaminase

adenosine diphosphate

adenosine monophosphate

<hr> (پزشکی) آدنوز (هر نوع بیماری غده ای به ویژه رشد ناهنجار بافت های غده)

(پزشکی) آدنوز (هر نوع بیماری غده ای به ویژه رشد ناهنجار بافت های غده)

adenosis

adenostemonous

adenostoma

adenotomic

adenotomy

adenotyphoid

adenotyphus

adenous

adenoviral

<hr> (پزشکی) هر یک از ویروس هایی که موجب بیماری های تنفسی می شوند

(پزشکی) هر یک از ویروس هایی که موجب بیماری های تنفسی می شوند

adenovirus

adenoviruses

adenyl

adenylic

adenylic acid

adenylpyrophosphate

adenyls

adeodatus

adeona

adephaga

adephagia

adephagous

adeps

<hr> معنی : استاد، مرد زبردست، ماهر، زبر دست <hr> معانی دیگر : کاردان، چیره دست، ماهرانه، چیره دستانه، زبردستانه، آدم کاردان، آدم کارشناس

معنی : استاد، مرد زبردست، ماهر، زبر دست معانی دیگر : کاردان، چیره دست، ماهرانه، چیره دستانه، زبردستانه، آدم کاردان، آدم کارشناس

adept

adepter

adeption

adeptly

<hr> زبردستی، مهارت، استادی

زبردستی، مهارت، استادی

adeptness

adepts

adeptship

adequacies

<hr> معنی : شایستگی، کفایت، بسندگی، تکافو <hr> معانی دیگر : بسی، مناسبت

معنی : شایستگی، کفایت، بسندگی، تکافو معانی دیگر : بسی، مناسبت

adequacy

<hr> معنی : لایق، صلاحیت دار، مناسب، کافی، متناسب، بسنده، مساوی، رسا، تکافو کننده، متساوی بودن، مساوی ساختن، شایسته بودن <hr> معانی دیگر : به اندازه ی لازم، کافی ولی نه رضایتبخش، قابل قبول ولی نه عالی

معنی : لایق، صلاحیت دار، مناسب، کافی، متناسب، بسنده، مساوی، رسا، تکافو کننده، متساوی بودن، مساوی ساختن، شایسته بودن معانی دیگر : به اندازه ی لازم، کافی ولی نه رضایتبخش، قابل قبول ولی نه عالی

adequate

adequate to

<hr> معنی : بسی <hr> معانی دیگر : بقدرکافی، باندازه کافی، چنانکه تکافونماید، بطورمناسب

معنی : بسی معانی دیگر : بقدرکافی، باندازه کافی، چنانکه تکافونماید، بطورمناسب

adequately

<hr> adequancy : چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن، متفق بودن، جور بودن، بهم چسبیده بودن

adequancy : چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن، متفق بودن، جور بودن، بهم چسبیده بودن

واژه های حرف "a" - انگلیسی به فارسی