انگلیسی به فارسی

bambuk

bambusa

bambute

bammed

bamming

bamoth

bams

<hr> معنی : منع، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، منع از راه ارعاب و تهدید، ممنوع ساختن، منع کردن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن، قدغن کردن، باز داشتن، بستن <hr> معانی دیگر : ممنوع کردن، بازداری کردن، ممنوعیت، غیرمجاز شناسی، (قدیمی) لعن کردن، محکوم شناختن، نفرین کردن، (قرون وسطی) احضار رعایا برای خدمت نظام تحت لوای ارباب، لعنت، طرد و تکفیر، واحد پول رومانی معادل یک صدم لیو (leu)، بان، اعلان ازدواج در کلیسا

معنی : منع، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، منع از راه ارعاب و تهدید، ممنوع ساختن، منع کردن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن، قدغن کردن، باز داشتن، بستن معانی دیگر : ممنوع کردن، بازداری کردن، ممنوعیت، غیرمجاز شناسی، (قدیمی) لعن کردن، محکوم شناختن، نفرین کردن، (قرون وسطی) احضار رعایا برای خدمت نظام تحت لو

ban-lon

banaba

banago

banagos

banak

banakite

<hr> معنی : معمولی، بی مزه، پیش پا افتاده، مبتذل، همه جایی <hr> معانی دیگر : کهنه و ملالت آور، مبتذل (در اثر کاربرد زیاد)

معنی : معمولی، بی مزه، پیش پا افتاده، مبتذل، همه جایی معانی دیگر : کهنه و ملالت آور، مبتذل (در اثر کاربرد زیاد)

banal

banalities

<hr> معنی : ابتذال، پیش پا افتادگی <hr> معانی دیگر : ابتذال، پیش پا افتادگی

معنی : ابتذال، پیش پا افتادگی معانی دیگر : ابتذال، پیش پا افتادگی

banality

banalize

banally

banalness

<hr> معنی : موز <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت موز (جنس musa و خانواده ی banana که برگ های پهن و دراز و میوه ی خوراکی دارد)، وابسته به گیاهان تک لپه ای مناطق حاره از جنس musaceae و رده ی zingiberales

معنی : موز معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت موز (جنس musa و خانواده ی banana که برگ های پهن و دراز و میوه ی خوراکی دارد)، وابسته به گیاهان تک لپه ای مناطق حاره از جنس musaceae و رده ی zingiberales

banana

banana bread

banana family

banana oil

banana passion fruit

banana peel

banana quit

<hr> (معمولا در مورد کشورهای امریکای لاتین) کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است و اقتصاد آن متکی به یک محصول است، جمهوری موزی

(معمولا در مورد کشورهای امریکای لاتین) کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است و اقتصاد آن متکی به یک محصول است، جمهوری موزی

banana republic

banana seat

banana spider

banana split

banana tree

bananaland

bananaquit

<hr> (خودمانی) خل، غیرعادی، پراشتیاق

(خودمانی) خل، غیرعادی، پراشتیاق

bananas

banande

bananist

banat

banate

banatite

<hr> مادی، مکانیکی، مبتذل

banausic

banba

banbury

<hr> قانون ـ فقه : جلسه اى که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود

قانون ـ فقه : جلسه اى که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی