انگلیسی به فارسی

beldams

belder

belderroot

belduque

beleaf

<hr> معنی : محاصره کردن، احاطه کردن <hr> معانی دیگر : در حصار گرفتن، از هر سو تاختن بر، به ستوه آوردن، عاجز کردن، مستاصل کردن، اذیت کردن

معنی : محاصره کردن، احاطه کردن معانی دیگر : در حصار گرفتن، از هر سو تاختن بر، به ستوه آوردن، عاجز کردن، مستاصل کردن، اذیت کردن

beleaguer

<hr> (verb transitive) محاصره کردن، احاطه کردن

(verb transitive) محاصره کردن، احاطه کردن

beleaguered

beleaguerer

beleaguering

beleaguers

beleap

beleapt

beleave

belection

belecture

beledgered

belee

beleed

beleft

belemnite

belemnites

belemnitic

belemnoidea

belesprit

beletter

beleve

<hr> بندر بلفاست (مرکز ایرلند شمالی)

بندر بلفاست (مرکز ایرلند شمالی)

belfast

belfried

belfries

<hr> معنی : برج ناقوس کلیسا <hr> معانی دیگر : (قرون وسطی) برج متحرک چوبی برای حمله و بالا رفتن از دیوار دژ دشمن

معنی : برج ناقوس کلیسا معانی دیگر : (قرون وسطی) برج متحرک چوبی برای حمله و بالا رفتن از دیوار دژ دشمن

belfry

belg

belga

belgae

belgard

belgas

<hr> معنی : بلژیکی، اهل بلژیک <hr> معانی دیگر : کنگوی بلژیک (مستعمره ی بلژیک در افریقا که پس از 1960 تحت نام زئیر مستقل شد)، وابسته به کشور بلژیک و مردم و فرهنگ آن

معنی : بلژیکی، اهل بلژیک معانی دیگر : کنگوی بلژیک (مستعمره ی بلژیک در افریقا که پس از 1960 تحت نام زئیر مستقل شد)، وابسته به کشور بلژیک و مردم و فرهنگ آن

belgian

belgian congo

belgians

belgic

<hr> شهر بلگراد (پایتخت صربستان)، کشور بلژیک (پایتخت: شهر بروکسل)، بلژیک

شهر بلگراد (پایتخت صربستان)، کشور بلژیک (پایتخت: شهر بروکسل)، بلژیک

belgium

belgophile

<hr> (انجیل) شیطان، بدجنسی، نیروی اهریمنی، شهر بلگراد (پایتخت صربستان)

(انجیل) شیطان، بدجنسی، نیروی اهریمنی، شهر بلگراد (پایتخت صربستان)

belgrade

belgravia

belgravian

<hr> پوشانیدن، تمام نشده باقی گذاشتن، نومید کردن، کذب چیزی را نشان دادن، (قدیمی) دروغ گفتن، دروغ درآوردن، (انجیل) شیطان، بدجنسی، نیروی اهریمنی

پوشانیدن، تمام نشده باقی گذاشتن، نومید کردن، کذب چیزی را نشان دادن، (قدیمی) دروغ گفتن، دروغ درآوردن، (انجیل) شیطان، بدجنسی، نیروی اهریمنی

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی