انگلیسی به فارسی

belibeled

belibeling

belick

belicoseness

<hr> معنی : افترا زدن به، بد وانمود کردن، دروغ گفتن، دروغگو درامدن، عوضی نشان دادن <hr> معانی دیگر : باور، عقیده، آور، ایمان، اعتقاد، اطمینان، اعتماد، پوشانیدن، تمام نشده باقی گذاشتن، نومید کردن، کذب چیزی را نشان دادن، (قدیمی) دروغ گفتن، دروغ درآوردن، دروه گفتن، خیانت کردن به

معنی : افترا زدن به، بد وانمود کردن، دروغ گفتن، دروغگو درامدن، عوضی نشان دادن معانی دیگر : باور، عقیده، آور، ایمان، اعتقاد، اطمینان، اعتماد، پوشانیدن، تمام نشده باقی گذاشتن، نومید کردن، کذب چیزی را نشان دادن، (قدیمی) دروغ گفتن، دروغ درآوردن، دروه گفتن، خیانت کردن به

belie

belied

<hr> معنی : اعتماد، گمان، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان <hr> معانی دیگر : راست پنداشتن، باور کردن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، گمان داشتن، فکر کردن، معتقدات

معنی : اعتماد، گمان، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان معانی دیگر : راست پنداشتن، باور کردن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، گمان داشتن، فکر کردن، معتقدات

belief

beliefful

belieffulness

beliefs

belier

beliers

belies

<hr> معنی : قابل قبول، باور کردنی <hr> معانی دیگر : باور کردنی، قابل قبول

معنی : قابل قبول، باور کردنی معانی دیگر : باور کردنی، قابل قبول

believable

believableness

believably

<hr> معنی : باور کردن، معتقد بودن، اعتقاد داشتن، عقیده داشتن، اعتقاد کردن، گمان داشتن، ایمان اوردن <hr> معانی دیگر : چه باور کنید چه نکنید، واقعا، راست پنداشتن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، فکر کردن

معنی : باور کردن، معتقد بودن، اعتقاد داشتن، عقیده داشتن، اعتقاد کردن، گمان داشتن، ایمان اوردن معانی دیگر : چه باور کنید چه نکنید، واقعا، راست پنداشتن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، فکر کردن

believe

believe in

<hr> معنی : مومن باصول کلیسایی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) محتملا، شاید، با ایمان، مومن، معتقد

معنی : مومن باصول کلیسایی معانی دیگر : (قدیمی) محتملا، شاید، با ایمان، مومن، معتقد

believer

believers

believes

believeth

<hr> معنی : معتقد، با ایمان <hr> معانی دیگر : بااعتقاد

معنی : معتقد، با ایمان معانی دیگر : بااعتقاد

believing

believingly

belight

beliing

<hr> معنی : شاید، احتمالا، مایل بودن، نظیر بودن، بشکل یا شبیه بودن، مانستن <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف آن: linda)، (قدیمی) محتملا

معنی : شاید، احتمالا، مایل بودن، نظیر بودن، بشکل یا شبیه بودن، مانستن معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف آن: linda)، (قدیمی) محتملا

belike

beliked

belili

belime

belimousined

belinda

belinuridae

beliquor

beliquored

beliquoring

beliquors

belis

belitter

<hr> معنی : تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن <hr> معانی دیگر : کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن

معنی : تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن معانی دیگر : کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن

belittle

<hr> (verb transitive) کسی را کوچک کردن، تحقیر نمودن، کم ارزش کردن

(verb transitive) کسی را کوچک کردن، تحقیر نمودن، کم ارزش کردن

belittled

<hr> معنی : تحقیر، کم ارزش سازی <hr> معانی دیگر : تحقیر، کم ارزش سازی

معنی : تحقیر، کم ارزش سازی معانی دیگر : تحقیر، کم ارزش سازی

belittlement

belittler

belittlers

belittles

belittling

belive

<hr> الکساندر گراهام بل (مخترع امریکایی تلفن)، کشور بلیز (در امریکای مرکزی)

الکساندر گراهام بل (مخترع امریکایی تلفن)، کشور بلیز (در امریکای مرکزی)

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی