انگلیسی به فارسی

decolonise

<hr> مستعمره زدایی (decolonialization هم می گویند)، پرگنه زدایی

مستعمره زدایی (decolonialization هم می گویند)، پرگنه زدایی

decolonization

decolonize

decolonized

decolonizing

<hr> بی رنگ کردن، رنگ بردن از، سفیدکردن

بی رنگ کردن، رنگ بردن از، سفیدکردن

decolor

decolorant

<hr> بی رنگ کردن، رنگ بردن از

بی رنگ کردن، رنگ بردن از

decolorate

decoloration

decolorimeter

decoloring

decolorise

decolorising

<hr> معنی : بی رنگ کردن، رنگ زدایی <hr> معانی دیگر : رنگ زدایی، بی رنگ کردن

معنی : بی رنگ کردن، رنگ زدایی معانی دیگر : رنگ زدایی، بی رنگ کردن

decolorization

<hr> معنی : بی رنگ کردن <hr> معانی دیگر : decolo(u)rize رنگ چیزى را بردن، سفید کردن <hr> رنگ زدایی کردن

معنی : بی رنگ کردن معانی دیگر : decolo(u)rize رنگ چیزى را بردن، سفید کردن رنگ زدایی کردن

decolorize

decolorizer

decolors

decolour

decoloured

decolouring

decolourisation

decolourise

decolourised

decolouriser

decolourising

decolourization

<hr> معنی : بی رنگ کردن <hr> معانی دیگر : بی رنگ کردن

معنی : بی رنگ کردن معانی دیگر : بی رنگ کردن

decolourize

decolourizer

decolours

<hr> حق نمایندگی (کسی را) لغو کردن، از نمایندگی انداختن، از بهرهگیری انداختن

حق نمایندگی (کسی را) لغو کردن، از نمایندگی انداختن، از بهرهگیری انداختن

decommission

decommissioned

decommissioning

decommissions

decompensate

decompensates

decompensating

<hr> (روان پزشکی) فروپاشی مکانیسم های دفاعی، حملهی قلبی

(روان پزشکی) فروپاشی مکانیسم های دفاعی، حملهی قلبی

decompensation

decompensations

decompensatory

decompile

decomplex

decomponent

decomponible

<hr> فسادپذیری، انحلال پذیری

فسادپذیری، انحلال پذیری

decomposability

<hr> معنی : تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن <hr> معانی دیگر : تجزیه شدن یا کردن، واهشتن، واپاشیدن، متلاشی کردن یا شدن، وارفتن، وانهادن، پوسیدن، گندیدن

معنی : تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن معانی دیگر : تجزیه شدن یا کردن، واهشتن، واپاشیدن، متلاشی کردن یا شدن، وارفتن، وانهادن، پوسیدن، گندیدن

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی