انگلیسی به فارسی

<hr> علوم هوایى : تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلى یک ماده مرکب

علوم هوایى : تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلى یک ماده مرکب

decomposing

<hr> مرکب درمرکب، دوبارترکیب شده

مرکب درمرکب، دوبارترکیب شده

decomposite

<hr> معنی : تجزیه <hr> معانی دیگر : تجزیه

معنی : تجزیه معانی دیگر : تجزیه

decomposition

decompositional

decompositions

decomposure

<hr> (در اصل) چیزهای مرکب را دوباره ترکیب کردن، بازسرشتن، تجزیه کردن، واپاش کردن، واپاشیدن، واهشتن، (ترکیبی از چیزهای مرکب) باز سرشته، باز آمیخته، بازسرشتن تجزیه کردن

(در اصل) چیزهای مرکب را دوباره ترکیب کردن، بازسرشتن، تجزیه کردن، واپاش کردن، واپاشیدن، واهشتن، (ترکیبی از چیزهای مرکب) باز سرشته، باز آمیخته، بازسرشتن تجزیه کردن

decompound

decompound leaf

decompoundable

decompoundly

<hr> معنی : خرد ساختن، ناهمفشرده کردن، از فشار هوا کاستن <hr> معانی دیگر : (فضانورد یا غواص و غیره را به کمک ابزار ویژه از خطر هوای فشرده رهانیدن) فشار زدایی کردن، (فشار را از بین بردن) وافشردن

معنی : خرد ساختن، ناهمفشرده کردن، از فشار هوا کاستن معانی دیگر : (فضانورد یا غواص و غیره را به کمک ابزار ویژه از خطر هوای فشرده رهانیدن) فشار زدایی کردن، (فشار را از بین بردن) وافشردن

decompress

decompressed

decompresses

decompressing

<hr> وافشاری، فشار زدایی

decompression

decompression sickness

decompressions

deconcatenate

deconcentrate

deconcentrated

deconcentrating

decondition

decongest

<hr> (داروسازی) بادبر، (گرفتگی بینی و سینه) راه گشا، احتقان زدا، گرفتگی بر، ضد احتقان

(داروسازی) بادبر، (گرفتگی بینی و سینه) راه گشا، احتقان زدا، گرفتگی بر، ضد احتقان

decongestant

decongestants

decongested

decongesting

decongestion

decongestive

decongests

<hr> دنیوى کردن، غیر روحانى کردن، رهاکردن

دنیوى کردن، غیر روحانى کردن، رهاکردن

deconsecrate

deconsecrated

deconsecrating

deconsecration

deconsider

deconsideration

deconstruct

<hr> (نقد ادبی ـ این عقیده: به خاطر ویژگی های لسان انسانی هیچ متنی دارای معنی ثابت و منسجم نیست) واسازی

(نقد ادبی ـ این عقیده: به خاطر ویژگی های لسان انسانی هیچ متنی دارای معنی ثابت و منسجم نیست) واسازی

deconstruction

deconstructionism

deconstructionist

<hr> (از مواد آلاینده و مضر مانند مواد تابشگر و گازهای زهرین زدودن) آلایش زدایی کردن، آلایش بری کردن، از الودگی مبرا کردن

(از مواد آلاینده و مضر مانند مواد تابشگر و گازهای زهرین زدودن) آلایش زدایی کردن، آلایش بری کردن، از الودگی مبرا کردن

decontaminate

decontaminated

decontaminates

decontaminating

<hr> گندزدایى، ضد عفونى علوم نظامى : رفع الودگى

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی