انگلیسی به فارسی

electrical cable

electrical capacity

electrical circuit

electrical condenser

electrical conduction

electrical contact

electrical converter

electrical device

electrical discharge

electrical disturbance

electrical engineering

electrical fuse

electrical line of force

electrical phenomenon

electrical power

electrical relay

electrical resistance

electrical shunt

electrical storm

electrical system

electrical transcription

electrical work

electricalize

<hr> از راه برق، با برق، بوسیله برق یاالکتریک، ناگهان، مانندبرق

از راه برق، با برق، بوسیله برق یاالکتریک، ناگهان، مانندبرق

electrically

electricalness

<hr> معنی : متخصص برق، مکانیک برق <hr> معانی دیگر : تکنسین برق، برق چی، برق کار

معنی : متخصص برق، مکانیک برق معانی دیگر : تکنسین برق، برق چی، برق کار

electrician

electricians

<hr> معنی : برق، نیروی برق، نیروی کهربایی <hr> معانی دیگر : الکتریسیته، (آمیزه ای از هیجان و انتظار) روان تنش، برانگیختگی، شور و هیجان، برق زدگی، جریان برق، بار برقی (یا الکتریکی)، (بخشی از فیزیک که با برق سروکار دارد) برق شناسی، علم برق

معنی : برق، نیروی برق، نیروی کهربایی معانی دیگر : الکتریسیته، (آمیزه ای از هیجان و انتظار) روان تنش، برانگیختگی، شور و هیجان، برق زدگی، جریان برق، بار برقی (یا الکتریکی)، (بخشی از فیزیک که با برق سروکار دارد) برق شناسی، علم برق

electricity

electricize

electrics

electriferous

electrifiable

<hr> معنی : برق رسانی <hr> معانی دیگر : برق رسانی

معنی : برق رسانی معانی دیگر : برق رسانی

electrification

electrifier

electrifiers

<hr> معنی : الکتریکی کردن، برق زده کردن، به هیجان اوردن، تحت تاثیر برق قرار دادن <hr> معانی دیگر : برقی کردن، دارای نیروی برق کردن، دارای بار برقی کردن، (مثلا به خانه ها و روستاها) برق رسانی کردن، برق دادن، (دستخوش هیجان و دلهره کردن) مات و مبهوت کردن، تکان برقی (شوک الکتریکی) دادن

معنی : الکتریکی کردن، برق زده کردن، به هیجان اوردن، تحت تاثیر برق قرار دادن معانی دیگر : برقی کردن، دارای نیروی برق کردن، دارای بار برقی کردن، (مثلا به خانه ها و روستاها) برق رسانی کردن، برق دادن، (دستخوش هیجان و دلهره کردن) مات و مبهوت کردن، تکان برقی (شوک الکتریکی) دادن

electrify

electrifying

electrine

electrizable

electrization

electrized

electrizer

<hr> رجوع شود به: electrotype، پیشوند:، برقی، برق [electromagnet]، با برق [electrocute]

رجوع شود به: electrotype، پیشوند:، برقی، برق [electromagnet]، با برق [electrocute]

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی