انگلیسی به فارسی

elucidations

<hr> معنی : شفاف <hr> معانی دیگر : توضیحی، تفسیری، روشن سازنده، توضیح دهنده

معنی : شفاف معانی دیگر : توضیحی، تفسیری، روشن سازنده، توضیح دهنده

elucidative

elucidator

elucidators

<hr> توضیحى، تفسیرى، روشن سازنده

توضیحى، تفسیرى، روشن سازنده

elucidatory

eluctate

eluctation

elucubrate

elucubration

<hr> معنی : دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از <hr> معانی دیگر : گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن

معنی : دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از معانی دیگر : گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن

elude

eluded

eludes

eludible

eluding

eluents

<hr> معنی : گریز، اجتناب، طفره، طفره روی، اغفال <hr> معانی دیگر : فرار، اختفا، احتراز از گیر افتادن

معنی : گریز، اجتناب، طفره، طفره روی، اغفال معانی دیگر : فرار، اختفا، احتراز از گیر افتادن

elusion

elusions

<hr> معنی : زیرک، گریزان <hr> معانی دیگر : فرار، گریزگر، گریزپا، گیج کننده، (از نظر یادگیری یا بیاد آوردن) دشوار، دیرفهم، سخت آموز، از یاد رو، فراری، کسی که از دیگران دوری میکند، طفره زن

معنی : زیرک، گریزان معانی دیگر : فرار، گریزگر، گریزپا، گیج کننده، (از نظر یادگیری یا بیاد آوردن) دشوار، دیرفهم، سخت آموز، از یاد رو، فراری، کسی که از دیگران دوری میکند، طفره زن

elusive

elusiveness

elusoriness

<hr> طفره امیز، اغفال کننده، گول زن، درهم برهم

طفره امیز، اغفال کننده، گول زن، درهم برهم

elusory

<hr> معنی : شستن <hr> معانی دیگر : جدا شستن (مواد جذب شده را به کمک حلال زدودن)، پاکیزه کردن

معنی : شستن معانی دیگر : جدا شستن (مواد جذب شده را به کمک حلال زدودن)، پاکیزه کردن

elute

eluted

elutes

eluting

<hr> معنی : شستشو، پاکیزهسازی <hr> معانی دیگر : شستشو، پاکیزه سازی

معنی : شستشو، پاکیزهسازی معانی دیگر : شستشو، پاکیزه سازی

elution

elutions

elutor

<hr> معنی : اهسته خالی کردن، صاف و خالص کردن <hr> معانی دیگر : (گردهای غیر قابل حل را از راه شستشو یا از صافی رد کردن یا کاسه به کاسه کردن تخلیص کردن) خاکشویی کردن، گرد شویی کردن، ظرف بظرف کردن

معنی : اهسته خالی کردن، صاف و خالص کردن معانی دیگر : (گردهای غیر قابل حل را از راه شستشو یا از صافی رد کردن یا کاسه به کاسه کردن تخلیص کردن) خاکشویی کردن، گرد شویی کردن، ظرف بظرف کردن

elutriate

elutriated

elutriating

<hr> خاکشویى، شستشو با اب علوم مهندسى : خاک شویى معمارى : فرسایش انتخابى

خاکشویى، شستشو با اب علوم مهندسى : خاک شویى معمارى : فرسایش انتخابى

elutriation

elutriator

eluvia

eluvial

eluviate

eluviated

eluviates

<hr> (گرایش گرد و خاک و مواد خاکی آبگونه ها به ته و اطراف - فروریختگی یا فرسایش سنگ و انباشتگی خاکه ی آنها) باد رفت، ته نشینی، انتقال بوسیله بادوباران

(گرایش گرد و خاک و مواد خاکی آبگونه ها به ته و اطراف - فروریختگی یا فرسایش سنگ و انباشتگی خاکه ی آنها) باد رفت، ته نشینی، انتقال بوسیله بادوباران

eluviation

<hr> معنی : خاک باداورده و متراکم <hr> معانی دیگر : (زمین شناسی - گرد و خاک و مواد انباشته شده در اثر فروپاشی سنگ ها و فرسایش یا بادآوری) باد رفت (در برابر: آبرفت alluvium)، باد رفته

معنی : خاک باداورده و متراکم معانی دیگر : (زمین شناسی - گرد و خاک و مواد انباشته شده در اثر فروپاشی سنگ ها و فرسایش یا بادآوری) باد رفت (در برابر: آبرفت alluvium)، باد رفته

eluvium

eluviums

eluvivia

eluxate

elvanite

elvanitic

elve

<hr> معنی : بچه مارماهی <hr> معانی دیگر : بچه ی مار ماهی (به ویژه اگر در آب شیرین به دنیا آمده باشد)

معنی : بچه مارماهی معانی دیگر : بچه ی مار ماهی (به ویژه اگر در آب شیرین به دنیا آمده باشد)

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی