انگلیسی به فارسی

embusqu

embussed

embussing

embusy

<hr> (عامیانه)، سرپرست تشریفات، (برنامه های تلویزیونی و غیره) سرمیزبان، نمایش گردان، رئیس تشریفات کردن، بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن، رئیس تشریفات شدن، m یاceremonies of master

(عامیانه)، سرپرست تشریفات، (برنامه های تلویزیونی و غیره) سرمیزبان، نمایش گردان، رئیس تشریفات کردن، بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن، رئیس تشریفات شدن، m یاceremonies of master

emcee

emceeing

emcees

emcumbering

emda

emden

emeer

emeerate

emeerates

<hr> معنی : اصلاح کردن، درست کردن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن <hr> معانی دیگر : (متن علمی یا ادبی) حک و اصلاح کردن، بهتر کردن

معنی : اصلاح کردن، درست کردن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن معانی دیگر : (متن علمی یا ادبی) حک و اصلاح کردن، بهتر کردن

emend

<hr> اصلاح پذیر، قابل تصحیح

اصلاح پذیر، قابل تصحیح

emendable

emendandum

<hr> معنی : تصحیح کردن، غلط گیری کردن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به : emend، غلط گیری کردن کتاب

معنی : تصحیح کردن، غلط گیری کردن معانی دیگر : رجوع شود به : emend، غلط گیری کردن کتاب

emendate

emendated

emendately

emendates

emendating

<hr> معنی : اصلاح <hr> معانی دیگر : (متن و نوشتار علمی یا ادبی) حک و اصلاح، تصحیح، راست داشت، بهسازی متن

معنی : اصلاح معانی دیگر : (متن و نوشتار علمی یا ادبی) حک و اصلاح، تصحیح، راست داشت، بهسازی متن

emendation

emendations

<hr> اصلاح کننده، مصحح، غلط گیری کننده

اصلاح کننده، مصحح، غلط گیری کننده

emendator

emendatory

emended

emender

emenders

emendicate

emending

emer

<hr> معنی : زمرد سبز، سبز زمردی <hr> معانی دیگر : (گوهر شناسی) زمرد، (رنگ) سبز روشن، زمردین، ساخته شده از زمرد

معنی : زمرد سبز، سبز زمردی معانی دیگر : (گوهر شناسی) زمرد، (رنگ) سبز روشن، زمردین، ساخته شده از زمرد

emerald

emerald creeper

<hr> (عنوان کشور ایرلند) جزیره ی زمرد

(عنوان کشور ایرلند) جزیره ی زمرد

emerald isle

emerald shiner

emeraldgreen

emeraldine

emeralds

emerant

emeraude

<hr> معنی : پدیدار شدن، بیرون آمدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه از ورای آب) پدیدار شدن، به چشم خوردن، نمایان شدن، به وجود آمدن، تکوین یافتن، هست شدن، هستی یافتن، بیرون امدن

معنی : پدیدار شدن، بیرون آمدن معانی دیگر : (به ویژه از ورای آب) پدیدار شدن، به چشم خوردن، نمایان شدن، به وجود آمدن، تکوین یافتن، هست شدن، هستی یافتن، بیرون امدن

emerge

<hr> معنی : بیرون آمده

emerged

<hr> معنی : مقدم، خروج، اورژانس <hr> معانی دیگر : پدیداری، نمایان شدگی، پیدایش، ظهور، بروز، تکوین، هستی، (گیاه شناسی) برآمدگی ساقه (مانند تیغ گل محمدی)، فرآمدگی، امر فوق العاده و غیره منتظره، حتمی، ناگه اینده

معنی : مقدم، خروج، اورژانس معانی دیگر : پدیداری، نمایان شدگی، پیدایش، ظهور، بروز، تکوین، هستی، (گیاه شناسی) برآمدگی ساقه (مانند تیغ گل محمدی)، فرآمدگی، امر فوق العاده و غیره منتظره، حتمی، ناگه اینده

emergence

emergencies

<hr> معنی : اورژانس <hr> معانی دیگر : اضطراری، فوق العاده، ناگه آمد، ناگهانی، ناگه آیند، وضع اضطراری، وضع فوق العاده، شرایط ناگهانی، نهاد ناگه آیند، امر فوق العاده و غیره منتظره، حتمی، ناگه اینده

معنی : اورژانس معانی دیگر : اضطراری، فوق العاده، ناگه آمد، ناگهانی، ناگه آیند، وضع اضطراری، وضع فوق العاده، شرایط ناگهانی، نهاد ناگه آیند، امر فوق العاده و غیره منتظره، حتمی، ناگه اینده

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی