انگلیسی به فارسی

environmental science

<hr> محیط زیست شناسى، محیط زیست گرایى زیست شناسى : پرمون گرایى

محیط زیست شناسى، محیط زیست گرایى زیست شناسى : پرمون گرایى

environmentalism

<hr> معنی : طرفدارحفظ منابع طبیعی <hr> معانی دیگر : (طرفدار حفظ محیط زیست) زیست بوم گرای، زیست بوم نیک دار

معنی : طرفدارحفظ منابع طبیعی معانی دیگر : (طرفدار حفظ محیط زیست) زیست بوم گرای، زیست بوم نیک دار

environmentalist

environmentalists

<hr> (adverb) از لحاظ محیط زیستی

(adverb) از لحاظ محیط زیستی

environmentally

<hr> معنی : پیرامون، اطراف، دوروبر، حومه، توابع، حول و حوش <hr> معانی دیگر : پیراشهر، پیرامون شهر، پیرامن

معنی : پیرامون، اطراف، دوروبر، حومه، توابع، حول و حوش معانی دیگر : پیراشهر، پیرامون شهر، پیرامن

environs

<hr> معنی : انتظار داشتن، در نظر داشتن، روبرو شدن، در ذهن مجسم کردن <hr> معانی دیگر : (در نظر مجسم کردن) تصور کردن، دیس بین کردن، پیش بینی کردن، انگاشتن، مواجه شدن با

معنی : انتظار داشتن، در نظر داشتن، روبرو شدن، در ذهن مجسم کردن معانی دیگر : (در نظر مجسم کردن) تصور کردن، دیس بین کردن، پیش بینی کردن، انگاشتن، مواجه شدن با

envisage

envisaged

envisages

envisaging

<hr> معنی : رویایی بودن، دررو یا دیدن <hr> معانی دیگر : پیش بینی کردن، انگاشتن، در نظر گرفتن، تصور کردن، تجسم کردن، دیس بین کردن، خیال بافی کردن

معنی : رویایی بودن، دررو یا دیدن معانی دیگر : پیش بینی کردن، انگاشتن، در نظر گرفتن، تصور کردن، تجسم کردن، دیس بین کردن، خیال بافی کردن

envision

envisioned

envisioning

envisions

<hr> معنی : نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی <hr> معانی دیگر : (فرانسه)، رجوع شود به: envoy، envoy : فرستاده، گ سخن اخر

معنی : نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی معانی دیگر : (فرانسه)، رجوع شود به: envoy، envoy : فرستاده، گ سخن اخر

envoi

envolume

envolupen

<hr> معنی : نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی <hr> معانی دیگر : عامل، (نماینده ی سیاسی) ایلچی، سفیر، کاردار، پیام رسان، پیغامبر، پیک، (شعر یا توضیحی که در آخر کتاب یا مقاله و غیره برای خلاصه سازی یا توضیح و غیره آورده می شود) پایان نگاشت، نوشتار پایایی، گفتار پایانی، گ سخن اخر

معنی : نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی معانی دیگر : عامل، (نماینده ی سیاسی) ایلچی، سفیر، کاردار، پیام رسان، پیغامبر، پیک، (شعر یا توضیحی که در آخر کتاب یا مقاله و غیره برای خلاصه سازی یا توضیح و غیره آورده می شود) پایان نگاشت، نوشتار پایایی، گفتار پایانی، گ سخن اخر

envoy

envoy extraordinary

envoys

<hr> معنی : حسادت، غبطه، رشک، غل، غیرت، غبطه خوردن، حسد بردن به <hr> معانی دیگر : پژهان، مورد رشک، (هر چیز حسادت انگیز) رشک انگیز، مایه ی حسرت، رشک بردن، حسد ورزیدن، حسادت کردن، حسرت داشتن، دریغیدن، پژهان بردن، دژمانیدن، بدخواهی، کینمندی، چشم طمع (به چیز یا مال دیگری)

معنی : حسادت، غبطه، رشک، غل، غیرت، غبطه خوردن، حسد بردن به معانی دیگر : پژهان، مورد رشک، (هر چیز حسادت انگیز) رشک انگیز، مایه ی حسرت، رشک بردن، حسد ورزیدن، حسادت کردن، حسرت داشتن، دریغیدن، پژهان بردن، دژمانیدن، بدخواهی، کینمندی، چشم طمع (به چیز یا مال دیگری)

envy

envying

envyingly

enwall

enwallow

enweave

enweaved

enweaving

enweb

enwheel

enwheeled

enwheeling

enwheels

enwiden

<hr> (دور چیزی) پیچیدن، دور پیچ کردن، بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن

(دور چیزی) پیچیدن، دور پیچ کردن، بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن

enwind

enwinding

enwinds

enwing

enwoman

<hr> (همانند رحم که جنین را در خود دارد) در خود داشتن، در بطن داشتن

(همانند رحم که جنین را در خود دارد) در خود داشتن، در بطن داشتن

enwomb

enwombed

enwombing

enwombs

enwood

enworthy

enwound

enwove

<hr> معنی : پیچیدن، گرفتار کردن <hr> معانی دیگر : لفاف کردن، (چیزی را دور چیز دیگر) پیچیدن، پوشاندن

معنی : پیچیدن، گرفتار کردن معانی دیگر : لفاف کردن، (چیزی را دور چیز دیگر) پیچیدن، پوشاندن

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی