انگلیسی به فارسی

<hr> دوپهلویی، مشکوکیت، ایهام

دوپهلویی، مشکوکیت، ایهام

equivocalness

<hr> معنی : طفره رفتن، دروغ گفتن، دوپهلو حرف زدن، زبان بازی کردن، ابهام بکار بردن <hr> معانی دیگر : چند پهلو حرف زدن، (عمدا) مبهم گویی کردن، گنگ گویی کردن، تزویر کردن، مکر کردن، تقیه کردن، دروه گفتن

معنی : طفره رفتن، دروغ گفتن، دوپهلو حرف زدن، زبان بازی کردن، ابهام بکار بردن معانی دیگر : چند پهلو حرف زدن، (عمدا) مبهم گویی کردن، گنگ گویی کردن، تزویر کردن، مکر کردن، تقیه کردن، دروه گفتن

equivocate

equivocated

equivocates

equivocating

equivocatingly

<hr> معنی : ابهام، طفره، دروغ <hr> معانی دیگر : دروه

معنی : ابهام، طفره، دروغ معانی دیگر : دروه

equivocation

equivocations

<hr> ایهام گو، دوپهلوحرف زن، حیله بازدرسخن گفتن، زبان باز

ایهام گو، دوپهلوحرف زن، حیله بازدرسخن گفتن، زبان باز

equivocator

equivocatory

<hr> معنی : ابهام جناس، تجسس <hr> معانی دیگر : equivoque ابهام بدیع جناس

معنی : ابهام جناس، تجسس معانی دیگر : equivoque ابهام بدیع جناس

equivoke

equivokes

equivoluminal

<hr> معنی : ابهام جناس، تجسس <hr> معانی دیگر : equivoke ابهام بدیع جناس

معنی : ابهام جناس، تجسس معانی دیگر : equivoke ابهام بدیع جناس

equivoque

equivoque or equivoke

equivote

equoid

equoidean

equulei

<hr> (نجوم) اسبچه (استارگان کوچکی که از نیمکره شمالی دیدپذیر است)،صورت فلکی قطعه الفرس، قطعه الفرس نجوم : پاره اسب

(نجوم) اسبچه (استارگان کوچکی که از نیمکره شمالی دیدپذیر است)،صورت فلکی قطعه الفرس، قطعه الفرس نجوم : پاره اسب

equuleus

<hr> (حرف ندا به نشان من من کردن یا مکث) ا، (شیمی) نشان اربیم (erbium) <hr> er_ پسوند:، (اسم ساز) کننده، - گر، - چی [worker]، اهل یک شهر یا محل، - ی [new yorker]، مربوط به، شونده [roller]، (صفت تفضیلی ساز و قید ساز) [later و greater]، (واژه های حقوقی) عمل، کننده [demurrer]

(حرف ندا به نشان من من کردن یا مکث) ا، (شیمی) نشان اربیم (erbium) er_ پسوند:، (اسم ساز) کننده، - گر، - چی [worker]، اهل یک شهر یا محل، - ی [new yorker]، مربوط به، شونده [roller]، (صفت تفضیلی ساز و قید ساز) [later و greater]، (واژه های حقوقی) عمل، کننده [demurrer]

<hr> معنی : عصر، دوره، عهد، دوران، تاریخ، عصرتاریخی، اغاز تاریخ <hr> معانی دیگر : (روش نشان دادن زمان با آغاز از زمانی معین) تقویم، گاه شماری، نقطه ی عطف، نقطه ی بازگشت (تاریخ یا رویدادی که آغاز دوره یا فصل مهمی از چیزی را مشخص می کند)، مبدا تاریخ، زمانه، روزگار، (هر یک از پنج دوران اصلی که اعصار زمین شناسی را به آن تقسیم می کنند) دوران (در برابر: دور epoch و دوره period)، تاری، اغاز تاری

معنی : عصر، دوره، عهد، دوران، تاریخ، عصرتاریخی، اغاز تاریخ معانی دیگر : (روش نشان دادن زمان با آغاز از زمانی معین) تقویم، گاه شماری، نقطه ی عطف، نقطه ی بازگشت (تاریخ یا رویدادی که آغاز دوره یا فصل مهمی از چیزی را مشخص می کند)، مبدا تاریخ، زمانه، روزگار، (هر یک از پنج دوران اصلی که اعصار زمین شناسی ر

eradiacable

<hr> معنی : پرتو افکندن، تابیدن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: radiate، radiate تابیدن

معنی : پرتو افکندن، تابیدن معانی دیگر : رجوع شود به: radiate، radiate تابیدن

eradiate

eradiated

eradiates

eradiating

<hr> تابش، درخشندگی، پرتوافکنی

تابش، درخشندگی، پرتوافکنی

eradiation

eradicably

<hr> معنی : از بین بردن، ریشه کن کردن <hr> معانی دیگر : از ریشه درآوردن، (مجازی) نابود کردن، ازریشه کندن، ازبی&nbsp; کندن، ازبی&nbsp; براوردن

معنی : از بین بردن، ریشه کن کردن معانی دیگر : از ریشه درآوردن، (مجازی) نابود کردن، ازریشه کندن، ازبی کندن، ازبی براوردن

eradicate

eradicates

<hr> ریشه کن کردن، از بین بردن، خلاص شدن از، قلع و قمع کردن

ریشه کن کردن، از بین بردن، خلاص شدن از، قلع و قمع کردن

eradicating

eradications

eradicator

eradicators

eradicatory

eral

eranist

eras

erasability

erasable

erasable storage

<hr> معنی : پاک کردن، محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، ستردن، اثار چیزی را از بین بردن <hr> معانی دیگر : (از روی تخته سیاه یا نوار صوتی و غیره) پاک کردن، زدودن، مخدوش کردن، سودن، از خاطر دور کردن، از حافظه زدودن، (کامپیوتر) زدودن (از حافظه)

معنی : پاک کردن، محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، ستردن، اثار چیزی را از بین بردن معانی دیگر : (از روی تخته سیاه یا نوار صوتی و غیره) پاک کردن، زدودن، مخدوش کردن، سودن، از خاطر دور کردن، از حافظه زدودن، (کامپیوتر) زدودن (از حافظه)

erase

erase character

erase head

<hr> پاک کردن، اثارچیزی را از بین بردن، خراشیدن، تراشیدن، محوکردن پاک کردن

پاک کردن، اثارچیزی را از بین بردن، خراشیدن، تراشیدن، محوکردن پاک کردن

erased

erasement

<hr> معنی : پاک کن، مداد پاک کن، تخته پاک کن <hr> معانی دیگر : (هر چیزی که پاک یا محو بکند) پاک کن، زداگر

معنی : پاک کن، مداد پاک کن، تخته پاک کن معانی دیگر : (هر چیزی که پاک یا محو بکند) پاک کن، زداگر

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی