انگلیسی به فارسی

flodge

<hr> معنی : تخته یخ شناور <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: ice floe، تخته ی&nbsp; شناور

معنی : تخته یخ شناور معانی دیگر : رجوع شود به: ice floe، تخته ی شناور

floe

floeberg

floerkea

floey

<hr> معنی : تنبیه کردن، شلاق زدن، تازیانه زدن، انتقاد سخت کردن <hr> معانی دیگر : (با تازیانه یا چوب یا تسمه) زدن (برای تنبیه)، فلک کردن

معنی : تنبیه کردن، شلاق زدن، تازیانه زدن، انتقاد سخت کردن معانی دیگر : (با تازیانه یا چوب یا تسمه) زدن (برای تنبیه)، فلک کردن

flog

floggable

flogged

<hr> تازیانه زننده، زننده شلاق

تازیانه زننده، زننده شلاق

flogger

floggers

flogging

floggings

flogmaster

flogster

floit

flokati

flokite

flon

flong

flongs

<hr> معنی : دریا، سیل، طوفان، رود، سیل گرفتن، طغیان کردن، غرق کردن <hr> معانی دیگر : تندآب، سیل زده کردن یا شدن، پراز آب کردن یا شدن، (آب دریا و رود و غیره) طغیان کردن، بالا آمدن (و اطراف را گرفتن)، سیل وار ریختن یا پرکردن، (موتور) خفه کردن، زیادی بنزین وارد موتور کردن، (مجازی) مقدار زیاد، مد، برکشند، کشند، (عامیانه) رجوع شود به: floodlight، (قدیمی) آب (در برابر: خشکی land)، (قدیمی) دریا، رود بزرگ، درشعر رو د، اشک

معنی : دریا، سیل، طوفان، رود، سیل گرفتن، طغیان کردن، غرق کردن معانی دیگر : تندآب، سیل زده کردن یا شدن، پراز آب کردن یا شدن، (آب دریا و رود و غیره) طغیان کردن، بالا آمدن (و اطراف را گرفتن)، سیل وار ریختن یا پرکردن، (موتور) خفه کردن، زیادی بنزین وارد موتور کردن، (مجازی) مقدار زیاد، مد، برکشند، کشند، (

flood

<hr> (کنترل سیل از راه سدبندی و درخت کاری و غیره) سیل لگامی، سیل واپاد

(کنترل سیل از راه سدبندی و درخت کاری و غیره) سیل لگامی، سیل واپاد

flood control

flood lamp

flood out

<hr> جلگه ی سیل گیر، سیلاب دشت (دشتی در راستای رودخانه که از رسوبات سیلابی تشکیل شده است)، جغ، دشت سیلابی

جلگه ی سیل گیر، سیلاب دشت (دشتی در راستای رودخانه که از رسوبات سیلابی تشکیل شده است)، جغ، دشت سیلابی

flood plain

<hr> مد، برکشند، کشندفرازین (در برابر: جزر، پس کشند ebb tide)

مد، برکشند، کشندفرازین (در برابر: جزر، پس کشند ebb tide)

flood tide

floodable

floodboard

floodcock

flooded

flooded gum

flooder

flooders

<hr> معنی : سیل گیر، دریچه سد <hr> معانی دیگر : (دریچه ی) آب بند، دریچه ی سد، سیل بند، (مجازی) جلوگیر، بندآور، ابگیره، بندسیلگیر، سددریچه ای

معنی : سیل گیر، دریچه سد معانی دیگر : (دریچه ی) آب بند، دریچه ی سد، سیل بند، (مجازی) جلوگیر، بندآور، ابگیره، بندسیلگیر، سددریچه ای

floodgate

floodgates

floodhead

<hr> طغیان، طوفان، خون رفتگی

طغیان، طوفان، خون رفتگی

flooding

floodless

floodlet

<hr> معنی : نور افکن، نورافشانی کردن <hr> معانی دیگر : شب افروز، پرتو نورافکن، پرتوه

معنی : نور افکن، نورافشانی کردن معانی دیگر : شب افروز، پرتو نورافکن، پرتوه

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی