انگلیسی به فارسی

floodtime

<hr> معنی : سیلاب <hr> معانی دیگر : سیلاب

معنی : سیلاب معانی دیگر : سیلاب

floodwater

floodway

floodways

floodwood

floody

flooey

flooey or flooie

flook

<hr> معنی : کف، بستر، طبقه، فرش، کف زمین، اشکوب، کف اطاق، کف سازی کردن، فرش کردن، شکست دادن، بزمین زدن <hr> معانی دیگر : کف اتاق، (سطح فرودین هر چیز) ته، کف خیابان (یا پل یا جاده)، (در ساختمان و آپارتمان و غیره) اشکوب، (بورس سهام و پارلمان و غیره) تالار، صحن (بورس و غیره)، درونسرا، اعضای بورس سهام، نمایندگان مجلس شورا (و غیره)، (در مجلس شورا و غیره) اجازه ی صحبت، حداقل هرچیز (که توسط مقامات مسئول تعیین شده است)، کمینه، کمترین (مقدار یا قیمت)، کف دار کردن، ته دار کردن، (کف جایی را) با چیزی پوشاندن، (با ضربه) برزمین افکندن، (عامیانه) پیروز شدن بر، هاج و واج کردن، حضار، حاضران، شنوندگان، (اتومبیل) گاز ماشین را تا ته فشار دادن، بستر دره وغیره

معنی : کف، بستر، طبقه، فرش، کف زمین، اشکوب، کف اطاق، کف سازی کردن، فرش کردن، شکست دادن، بزمین زدن معانی دیگر : کف اتاق، (سطح فرودین هر چیز) ته، کف خیابان (یا پل یا جاده)، (در ساختمان و آپارتمان و غیره) اشکوب، (بورس سهام و پارلمان و غیره) تالار، صحن (بورس و غیره)، درونسرا، اعضای بورس سهام، نمایندگان 

floor

floor board

<hr> قسمی مشمع فرشی مشمع فرشی، کهنه زمین شویی

قسمی مشمع فرشی مشمع فرشی، کهنه زمین شویی

floor cloth

floor exercise

floor joist

<hr> اباژور زمینی، چراه پایه دار

اباژور زمینی، چراه پایه دار

floor lamp

floor leader

floor length

<hr> (معماری) نقشه ی ساختمان، نقشه ی هر اشکوب، نقشه اشکوب

(معماری) نقشه ی ساختمان، نقشه ی هر اشکوب، نقشه اشکوب

floor plan

<hr> (در رستوران ها و کلوب های شبانه) نمایش روی صحن، برنامه، نمایش باشگاه های شبانه

(در رستوران ها و کلوب های شبانه) نمایش روی صحن، برنامه، نمایش باشگاه های شبانه

floor show

<hr> وسعت کف اطاق یا فروشگاه و غیره، فضای اشکوب

وسعت کف اطاق یا فروشگاه و غیره، فضای اشکوب

floor space

floor wax

floor-through

<hr> اندازه ی کف اتاق (یا تالار و غیره)، (اتاق و غیره) وسعت (floor space هم می گویند)، وسعت کف، فضای صحن

اندازه ی کف اتاق (یا تالار و غیره)، (اتاق و غیره) وسعت (floor space هم می گویند)، وسعت کف، فضای صحن

floorage

<hr> معنی : کف تختهای، کف اتوموبیل <hr> معانی دیگر : (در ساختمان های چوبی) تخته ی کف (اتاق و تالار و غیره)

معنی : کف تختهای، کف اتوموبیل معانی دیگر : (در ساختمان های چوبی) تخته ی کف (اتاق و تالار و غیره)

floorboard

floorboards

floorcloth

floorcloths

<hr> کف، اشکوب، طبقه کف اطاق، کف زمین، بستر (دره وغیره)، بزمین زدن، شکست دادن، کف سازی کردن

کف، اشکوب، طبقه کف اطاق، کف زمین، بستر (دره وغیره)، بزمین زدن، شکست دادن، کف سازی کردن

floored

<hr> ضربت زمین انداز، پرسش سخت، سوال مشکل، دلیل قاطع

ضربت زمین انداز، پرسش سخت، سوال مشکل، دلیل قاطع

floorer

floorers

floorhead

<hr> معنی : کف سازی، مصالح کف سازی، فرش کف اطاق <hr> معانی دیگر : (اتاق و غیره) کف، (جمع) کف اتاق ها، صحن اتاق ها

معنی : کف سازی، مصالح کف سازی، فرش کف اطاق معانی دیگر : (اتاق و غیره) کف، (جمع) کف اتاق ها، صحن اتاق ها

flooring

floorings

floorless

floorman

floors

floorshift

floorshifts

floorshow

floorthrough

<hr> معنی : بازرس فروشگاه بزرگ خردهفروشی <hr> معانی دیگر : (در فروشگاه ها) سرپرست فروشندگان (floor manager هم می گویند)، راهنمای مغازه

معنی : بازرس فروشگاه بزرگ خردهفروشی معانی دیگر : (در فروشگاه ها) سرپرست فروشندگان (floor manager هم می گویند)، راهنمای مغازه

floorwalker

floorwalkers

floorway

floorwise

floosy

floozie

<hr> معنی : زن جوان بوالهوس، زن سبک سر <hr> معانی دیگر : زن جوان بوالهوس، زن سبکسر

معنی : زن جوان بوالهوس، زن سبک سر معانی دیگر : زن جوان بوالهوس، زن سبکسر

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی