انگلیسی به فارسی

flagellosis

flagellula

flagellulae

<hr> معنی : تاژک، شلاق، تازیانه، گیاه بالارونده و پیچی <hr> معانی دیگر : گیاه بالارونده وپیچی runner

معنی : تاژک، شلاق، تازیانه، گیاه بالارونده و پیچی معانی دیگر : گیاه بالارونده وپیچی runner

flagellum

flagellums

<hr> معنی : نایچه، نی لبک <hr> معانی دیگر : (موسیقی) فلوت کوچک، نی لبک کوچک

معنی : نایچه، نی لبک معانی دیگر : (موسیقی) فلوت کوچک، نی لبک کوچک

flageolet

flageolets

flagfishes

flagged

flaggelating

flagger

flaggers

flaggiest

flaggily

flagginess

<hr> معنی : سنگ فرش، افتاده، کاهنده، ضعیف، ول <hr> معانی دیگر : سست، شل و آویزان، رو به ضعف، متزلزل

معنی : سنگ فرش، افتاده، کاهنده، ضعیف، ول معانی دیگر : سست، شل و آویزان، رو به ضعف، متزلزل

flagging

flaggingly

<hr> معنی : دارای برگهای شمشیری، بی مزه، سست، شل و ول، نی زار، جگن زار <hr> معانی دیگر : نی زار، جگن زار، دارای برگهای شمشیری، سست، شل وول، بیمزه

معنی : دارای برگهای شمشیری، بی مزه، سست، شل و ول، نی زار، جگن زار معانی دیگر : نی زار، جگن زار، دارای برگهای شمشیری، سست، شل وول، بیمزه

flaggy

flagitation

<hr> معنی : ستمگر، شریر، بدکار، تبه کار، بسیار زشت <hr> معانی دیگر : بسیار خبیث، بد جنس، ملعون، بد نهاد

معنی : ستمگر، شریر، بدکار، تبه کار، بسیار زشت معانی دیگر : بسیار خبیث، بد جنس، ملعون، بد نهاد

flagitious

flagitiously

flagleaf

flaglet

flaglike

flagmaker

flagmaking

<hr> معنی : راهنما <hr> معانی دیگر : کسی که کارش مخابره با پرچم یا مشعل است، پرچم باز، پرچم دار

معنی : راهنما معانی دیگر : کسی که کارش مخابره با پرچم یا مشعل است، پرچم باز، پرچم دار

flagman

flagmen

<hr> معنی : قرابه، تنگ، تنگ دستهدار و لولهدار <hr> معانی دیگر : تنگ شراب، شراب خوری (که گردن دراز و دسته دارد)

معنی : قرابه، تنگ، تنگ دستهدار و لولهدار معانی دیگر : تنگ شراب، شراب خوری (که گردن دراز و دسته دارد)

flagon

flagonet

flagonless

flagons

<hr> معنی : میله پرچم، تیر پرچم <hr> معانی دیگر : میله ی پرچم، چوب پرچم

معنی : میله پرچم، تیر پرچم معانی دیگر : میله ی پرچم، چوب پرچم

flagpole

flagpoles

<hr> معنی : زشتی، شناعت، وقاحت، رسوایی، اشکاری <hr> معانی دیگر : flagrancy اشکاری

معنی : زشتی، شناعت، وقاحت، رسوایی، اشکاری معانی دیگر : flagrancy اشکاری

flagrance

<hr> معنی : زشتی، شناعت، وقاحت، رسوایی، اشکاری <hr> معانی دیگر : بدی فاحش، قباحت، flagrance اشکاری

معنی : زشتی، شناعت، وقاحت، رسوایی، اشکاری معانی دیگر : بدی فاحش، قباحت، flagrance اشکاری

flagrancy

<hr> معنی : زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا <hr> معانی دیگر : بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا

معنی : زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا معانی دیگر : بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا

flagrant

flagrante

<hr> رجوع شود به: in flagrante delicto، وقیحانه، درحال ارتکاب جرم

رجوع شود به: in flagrante delicto، وقیحانه، درحال ارتکاب جرم

flagrante delicto

<hr> باوقاحت اشکار، بطوربرملایاانگشت نما، وقیحانه

باوقاحت اشکار، بطوربرملایاانگشت نما، وقیحانه

flagrantly

flagrantness

flagroot

flags

<hr> معنی : کشتی دریادار، کشتی حامل پرچم امیرالبحری <hr> معانی دیگر : ناو سر فرماندهی، نوترین و بهترین کشتی (متعلق به شرکت کشتی رانی)، نخبه ناو

معنی : کشتی دریادار، کشتی حامل پرچم امیرالبحری معانی دیگر : ناو سر فرماندهی، نوترین و بهترین کشتی (متعلق به شرکت کشتی رانی)، نخبه ناو

flagship

flagships

<hr> معنی : چوب پرچم <hr> معانی دیگر : دکل پرچم

معنی : چوب پرچم معانی دیگر : دکل پرچم

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی