انگلیسی به فارسی

<hr> (حقوق - به ویژه در مورد وصیت نامه ای که کسی را به ناحق محروم می کند) فاقد انصاف و بی غرضی، اعتراض پذیر

(حقوق - به ویژه در مورد وصیت نامه ای که کسی را به ناحق محروم می کند) فاقد انصاف و بی غرضی، اعتراض پذیر

inofficious

inofficiously

inofficiousness

inogen

inogenesis

inogenous

inohymenitic

inolith

inoma

inominous

inomyositis

inomyxoma

inoneuroma

inoperability

<hr> معنی : غیر قابل جراحی، بکار نیداختنی <hr> معانی دیگر : (جراحی) غیرقابل عمل جراحی (مثلا چون دیر شده است)، غیرعملی، ناکردنی، انجام ناپذیر

معنی : غیر قابل جراحی، بکار نیداختنی معانی دیگر : (جراحی) غیرقابل عمل جراحی (مثلا چون دیر شده است)، غیرعملی، ناکردنی، انجام ناپذیر

inoperable

inoperation

inoperational

<hr> معنی : غیر عملی، پوچ، باطل، غیر موثر، نامعتبر <hr> معانی دیگر : ناکنش ور، خوابیده (کارخانه و غیره)، تعطیل، بی اثر، بی هنایش

معنی : غیر عملی، پوچ، باطل، غیر موثر، نامعتبر معانی دیگر : ناکنش ور، خوابیده (کارخانه و غیره)، تعطیل، بی اثر، بی هنایش

inoperative

inoperativeness

inoperculata

inoperculate

inopinable

inopinate

inopinately

inopine

<hr> معنی : بی مورد، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی جا <hr> معانی دیگر : بد موقع، نابجا، بیگاه، نابگاه

معنی : بی مورد، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی جا معانی دیگر : بد موقع، نابجا، بیگاه، نابگاه

inopportune

inopportuneness

inopportunism

inopportunist

<hr> نابهنگامى، بى جایى، عدم مناسبت

نابهنگامى، بى جایى، عدم مناسبت

inopportunity

inoppressive

inoppugnable

inopulent

inorb

inorderly

inordinance

inordinancy

inordinary

<hr> معنی : فاحش، مفرط، بی اندازه، غیر معتدل <hr> معانی دیگر : افراط آمیز، زیاده، بیش از حد، پی فراخ، نامرتب، نامنظم، تنظیم نشده، مغشوش، نابسامان

معنی : فاحش، مفرط، بی اندازه، غیر معتدل معانی دیگر : افراط آمیز، زیاده، بیش از حد، پی فراخ، نامرتب، نامنظم، تنظیم نشده، مغشوش، نابسامان

inordinate

<hr> بی اندازه، بیش از حد

inordinately

inordinateness

inordination

inorg

<hr> معنی : جامد، معدنی، کانی، غیر الی <hr> معانی دیگر : ناآلی (بیشتر ترکیب های غیرآلی دارای کربن نیستند و از مواد کانی به دست می آیند)، غیر آلی، وابسته به شیمی ناآلی

معنی : جامد، معدنی، کانی، غیر الی معانی دیگر : ناآلی (بیشتر ترکیب های غیرآلی دارای کربن نیستند و از مواد کانی به دست می آیند)، غیر آلی، وابسته به شیمی ناآلی

inorganic

<hr> شیمی ناآلی، شیمی کانی (یا معدنی)، شیمی غیر الی

شیمی ناآلی، شیمی کانی (یا معدنی)، شیمی غیر الی

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی