انگلیسی به فارسی

indfferent

india (or india) rubber

india ink

<hr> کاغذ گراورسازی (کاغذ درآشام که از الیاف گیاهی در چین و ژاپن ساخته می شود و در چاپ و گراورسازی کاربرد دارد)، کاغذ مرکب خشک کن نرم و کرم رنگی که در چین ساخته میشود، نوعی کاغذ نازک

کاغذ گراورسازی (کاغذ درآشام که از الیاف گیاهی در چین و ژاپن ساخته می شود و در چاپ و گراورسازی کاربرد دارد)، کاغذ مرکب خشک کن نرم و کرم رنگی که در چین ساخته میشود، نوعی کاغذ نازک

india paper

<hr> معنی : لاستیک، کائوچو <hr> معانی دیگر : لاستیک طبیعی، ساخته شده از لاستیک

معنی : لاستیک، کائوچو معانی دیگر : لاستیک طبیعی، ساخته شده از لاستیک

india rubber

indiadem

<hr> کشتی بزرگ بازرگانی (که سابقا میان هند و انگلیس رفت و آمد می کرد)، کشتی ای که در بازرگانی با هندبکار میرود

کشتی بزرگ بازرگانی (که سابقا میان هند و انگلیس رفت و آمد می کرد)، کشتی ای که در بازرگانی با هندبکار میرود

indiaman

<hr> معنی : سرخ پوست امریکای شمالی، هندوستانی، هندی، وابسته به هندی ها <hr> معانی دیگر : اهل هندوستان، اهل شبه قاره ی هند، وابسته به مردم و زبان و فرهنگ هندوستان، سرخپوست و سرخپوستی، وابسته به سرخپوستان و زبان و فرهنگ آنان، (امریکا) ساخته شده از ذرت، ذرتی

معنی : سرخ پوست امریکای شمالی، هندوستانی، هندی، وابسته به هندی ها معانی دیگر : اهل هندوستان، اهل شبه قاره ی هند، وابسته به مردم و زبان و فرهنگ هندوستان، سرخپوست و سرخپوستی، وابسته به سرخپوستان و زبان و فرهنگ آنان، (امریکا) ساخته شده از ذرت، ذرتی

indian

indian bread

indian cherry

<hr> معنی : ذرت، بلال <hr> معانی دیگر : ذرت (رجوع شود به: corn)

معنی : ذرت، بلال معانی دیگر : ذرت (رجوع شود به: corn)

indian corn

indian desert

indian empire

<hr> (مشق نظام) ستون یک (single file هم می گویند)، ستون یک

(مشق نظام) ستون یک (single file هم می گویند)، ستون یک

indian file

<hr> (گیاه شناسی)، کنف امریکایی، شاهدانه ی کانادایی (apocynum cannabium از خانواده ی dogbane که بومی امریکای شمالی بوده و سابقا سرخپوستان از پوست سخت آن طناب درست می کردند)، شاهدانه هندی، شاهدانه کانادایی

(گیاه شناسی)، کنف امریکایی، شاهدانه ی کانادایی (apocynum cannabium از خانواده ی dogbane که بومی امریکای شمالی بوده و سابقا سرخپوستان از پوست سخت آن طناب درست می کردند)، شاهدانه هندی، شاهدانه کانادایی

indian hemp

indian ink

<hr> معنی : نخود امریکایی، عشقه چشم خروس <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: jequirity

معنی : نخود امریکایی، عشقه چشم خروس معانی دیگر : رجوع شود به: jequirity

indian licorice

indian lodge

indian mustard

indian ocean

indian pudding

<hr> گل اخری، خاک سرخ، خاک سر&nbsp; مایل بزرد

گل اخری، خاک سرخ، خاک سر مایل بزرد

indian red

indian shot

indian sign

indian states and agencies

<hr> (آمریکا)، هوای خشک و ملایم پس از اولین یخبندان های پاییز، هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود

(آمریکا)، هوای خشک و ملایم پس از اولین یخبندان های پاییز، هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود

indian summer

indian territory

indian tobacco

indian wrestling

<hr> ایالت ایندیانا (در شمال و مرکز ایالات متحده 94357 کیلومتر مربع)

ایالت ایندیانا (در شمال و مرکز ایالات متحده 94357 کیلومتر مربع)

indiana

indianaite

indianans

<hr> شهر ایندیاناپولیس (مرکز ایالت ایندیانا - امریکا)

شهر ایندیاناپولیس (مرکز ایالت ایندیانا - امریکا)

indianapolis

indianian

indianians

indianite

indianization

indianize

indiary

<hr> هندی، از هندوستان، مخفف:، اخباری، شاخص، وابسته به هند

هندی، از هندوستان، مخفف:، اخباری، شاخص، وابسته به هند

indic

indicable

<hr> (شیمی)، ایندیکان (گلوکسید به فرمول c14h17no6)، شیره نیل، ماده سازنده نیل

(شیمی)، ایندیکان (گلوکسید به فرمول c14h17no6)، شیره نیل، ماده سازنده نیل

indican

indicans

<hr> معنی : نماینده، نشان دهنده، اشاره نما، دلالت کننده <hr> معانی دیگر : شاخص، نمایگر، نمایه

معنی : نماینده، نشان دهنده، اشاره نما، دلالت کننده معانی دیگر : شاخص، نمایگر، نمایه

indicant

indicants

indicanuria

indicatable

<hr> معنی : نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر <hr> معانی دیگر : اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور مجمل بیان کردن، خاطر نشان کردن

معنی : نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر معانی دیگر : اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور مجمل بیان کردن، خاطر نشان کردن

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی