انگلیسی به فارسی

medical instrument

medical intern

<hr> حقوق پزشکی (بخشی از حقوق که با مسائل پزشکی سروکار دارد)، طب قانونی

حقوق پزشکی (بخشی از حقوق که با مسائل پزشکی سروکار دارد)، طب قانونی

medical jurisprudence

medical man

medical officer

medical practice

medical procedure

medical prognosis

medical record

medical relation

medical report

medical science

medical scientist

medical social worker

medical specialist

medical specialty

medical student

medicalese

<hr> از روش های پزشکی استفاده کردن

از روش های پزشکی استفاده کردن

medicalize

<hr> مطابق قاعده طبی، به آیین پزشکی، از نظر پزشکی، از لحاظ طبی

مطابق قاعده طبی، به آیین پزشکی، از نظر پزشکی، از لحاظ طبی

medically

medicals

<hr> معنی : دوا <hr> معانی دیگر : دارو، مداوا

معنی : دوا معانی دیگر : دارو، مداوا

medicament

medicamental

medicamentally

medicamentary

medicamentation

medicamentous

medicaments

medicant

<hr> (امریکا) بیمه ی پزشکی سالمندان

(امریکا) بیمه ی پزشکی سالمندان

medicare

medicare check

medicare payment

medicares

medicaster

<hr> معنی : شفاء دادن، مداوا کردن، دارویی کردن <hr> معانی دیگر : (با دارو) درمان کردن، شفا دادن

معنی : شفاء دادن، مداوا کردن، دارویی کردن معانی دیگر : (با دارو) درمان کردن، شفا دادن

medicate

medicated

medicates

medicating

<hr> معنی : دارو، تداوی، تجویز دوا <hr> معانی دیگر : دوا

معنی : دارو، تداوی، تجویز دوا معانی دیگر : دوا

medication

medications

medicative

medicator

medicatory

medicean

<hr> (ایتالیا - سده های 14و15و16) مدیچی (نام خانواده ای ثروتمند و هنردوست اهل فلورانس و توسکانی)

(ایتالیا - سده های 14و15و16) مدیچی (نام خانواده ای ثروتمند و هنردوست اهل فلورانس و توسکانی)

medici

medicinable

<hr> معنی : شفاء بخش، طبی، دارویی <hr> معانی دیگر : درمانی، وابسته به دوا و درمان، شفا بخش

معنی : شفاء بخش، طبی، دارویی معانی دیگر : درمانی، وابسته به دوا و درمان، شفا بخش

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی