انگلیسی به فارسی

newsstands

newsteller

newsvendor

newsweek

<hr> (زن) خبر نگار، گزارشگر، گوینده ی اخبار، نودادنگار

(زن) خبر نگار، گزارشگر، گوینده ی اخبار، نودادنگار

newswoman

newswomen

newsworthiness

<hr> معنی : مهم، قابل انتشار، جالب و بموقع <hr> معانی دیگر : قابل ذکر در اخبار، گزارش کردنی، جالب، قابل توجه عامه برای درج در روزنامه

معنی : مهم، قابل انتشار، جالب و بموقع معانی دیگر : قابل ذکر در اخبار، گزارش کردنی، جالب، قابل توجه عامه برای درج در روزنامه

newsworthy

<hr> معنی : خبرنگار <hr> معانی دیگر : خبرنگار

معنی : خبرنگار معانی دیگر : خبرنگار

newswriter

newswriting

<hr> معنی : پرخبر، دارای اخبار زیاد <hr> معانی دیگر : (عامیانه) پر خبر، حاوی اخبار زیاد

معنی : پرخبر، دارای اخبار زیاد معانی دیگر : (عامیانه) پر خبر، حاوی اخبار زیاد

newsy

<hr> معنی : سمندر ابی، سوسمار ابی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) سمندر کوچک (انواع سمندرهای تیره ی salamandridae - دوزیست)

معنی : سمندر ابی، سوسمار ابی معانی دیگر : (جانورشناسی) سمندر کوچک (انواع سمندرهای تیره ی salamandridae - دوزیست)

newt

newtake

<hr> معنی : واحد نور درسلسله، نیوتن <hr> معانی دیگر : (فیزیک) نیوتن (واحد نیرو)، اسم خاص مذکر، واحد نیرو در دستگاه

معنی : واحد نور درسلسله، نیوتن معانی دیگر : (فیزیک) نیوتن (واحد نیرو)، اسم خاص مذکر، واحد نیرو در دستگاه

newton

<hr> وابسته به سر اسحق نیوتن و کشفیات او

وابسته به سر اسحق نیوتن و کشفیات او

newtonian

newtonic

newtonist

newtonite

newtons

newts

<hr> معنی : کنار، مجاور، مابعد، اینده، دیگر، بعد، جنبی، زیرین، پهلویی، نزدیک ترین، سپس، جنب <hr> معانی دیگر : بعدا، بار دیگر، آینده، بعدی، سپسین، بعداز، پس از، نزدیک، پهلوی، پس ازان

معنی : کنار، مجاور، مابعد، اینده، دیگر، بعد، جنبی، زیرین، پهلویی، نزدیک ترین، سپس، جنب معانی دیگر : بعدا، بار دیگر، آینده، بعدی، سپسین، بعداز، پس از، نزدیک، پهلوی، پس ازان

next door

next friend

<hr> معنی : واری بلافصل، منسوب بلافصل، نزدیک ترین خویشاوندان <hr> معانی دیگر : بستگان درجه اول، خویشاوندان نزدیک (مانند زن و بچه یا پدر و مادر)، نزدیک ترین خویشاوند (یا خویشاوندان)، وارک بلافصل

معنی : واری بلافصل، منسوب بلافصل، نزدیک ترین خویشاوندان معانی دیگر : بستگان درجه اول، خویشاوندان نزدیک (مانند زن و بچه یا پدر و مادر)، نزدیک ترین خویشاوند (یا خویشاوندان)، وارک بلافصل

next of kin

next state function

next-door

next-to-last

nextly

nextness

nexum

<hr> معنی : اتصال، رابطه، سلسله، پیوند، رابطه داخلی، گروه متحد <hr> معانی دیگر : (رابطه یا اتصال میان اعضای یک گروه یا بخش های یک سری) همبستگی، همبست

معنی : اتصال، رابطه، سلسله، پیوند، رابطه داخلی، گروه متحد معانی دیگر : (رابطه یا اتصال میان اعضای یک گروه یا بخش های یک سری) همبستگی، همبست

nexus

nexuses

neyanda

<hr> (بانکداری) در حساب موجودی نیست، مخفف:، نیوفاندلند

(بانکداری) در حساب موجودی نیست، مخفف:، نیوفاندلند

<hr> مخفف: لیگ فوتبال حرفه ای ملی (امریکا)

مخفف: لیگ فوتبال حرفه ای ملی (امریکا)

nfld

<hr> مخفف: برای فروش نیست

<hr> (امریکا) گارد ملی، گینه ی نو، مخفف:

(امریکا) گارد ملی، گینه ی نو، مخفف:

ngai

ngaio

ngapi

ngoko

ngoma

<hr> (واحد اصلی پول کشور بوتان) انگولتروم

(واحد اصلی پول کشور بوتان) انگولتروم

واژه های حرف "n" - انگلیسی به فارسی