انگلیسی به فارسی

pedarian

pedary

<hr> معنی : پادار، پنجه دار، شبیه پا <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی - گیاه شناسی) چنگالی، پایه دار، پا مانند

معنی : پادار، پنجه دار، شبیه پا معانی دیگر : (جانور شناسی - گیاه شناسی) چنگالی، پایه دار، پا مانند

pedate

pedate leaf

pedated

pedately

pedatiform

pedatilobate

pedatilobed

pedatipartite

pedatisect

pedder

<hr> معنی : دوره گردی کردن، طوافی کردن <hr> معانی دیگر : دوره گردی و دستفروشی کردن، دوره فروشی کردن، پیله وری کردن، (تداعی کمی منفی - عقیده یا معلومات را) پراکندن، پخش کردن، (با پرداختن به امور بی اهمیت) وقت تلف کردن (piddle هم می گویند)

معنی : دوره گردی کردن، طوافی کردن معانی دیگر : دوره گردی و دستفروشی کردن، دوره فروشی کردن، پیله وری کردن، (تداعی کمی منفی - عقیده یا معلومات را) پراکندن، پخش کردن، (با پرداختن به امور بی اهمیت) وقت تلف کردن (piddle هم می گویند)

peddle

peddled

<hr> معنی : دستفروش <hr> معانی دیگر : طواف، دستفروش دوره گرد، پیله ور

معنی : دستفروش معانی دیگر : طواف، دستفروش دوره گرد، پیله ور

peddler

peddleress

peddleries

peddlerism

peddlery

<hr> معنی : بنجل، جزئی، ناچیز، نا مشخص <hr> معانی دیگر : کم اهمیت، بیهوده

معنی : بنجل، جزئی، ناچیز، نا مشخص معانی دیگر : کم اهمیت، بیهوده

peddling

peddlingly

pedee

pedelion

<hr> معنی : بچه باز، لواط گر <hr> معانی دیگر : لواط کار، همجنس باز

معنی : بچه باز، لواط گر معانی دیگر : لواط کار، همجنس باز

pederast

pederastic

pederasties

pederasts

<hr> معنی : لواط، بچه بازی <hr> معانی دیگر : لواط، بچه بازی

معنی : لواط، بچه بازی معانی دیگر : لواط، بچه بازی

pederasty

pederero

pedes

pedeses

pedesis

<hr> معنی : شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن <hr> معانی دیگر : (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

معنی : شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن معانی دیگر : (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

pedestal

pedestal table

pedestaled

pedestaling

pedestalled

pedestalling

pedestrial

pedestrially

<hr> معنی : پیاده رو، عابر پیاده، وابسته به پیاده روی، بی روح، مبتذل <hr> معانی دیگر : پی سپار، پیاده، وابسته به پیاده ها، (به ویژه سبک ادبی یا سخنگویی) بی روح، عاری از لطف و گیرایی، پیش پا افتاده

معنی : پیاده رو، عابر پیاده، وابسته به پیاده روی، بی روح، مبتذل معانی دیگر : پی سپار، پیاده، وابسته به پیاده ها، (به ویژه سبک ادبی یا سخنگویی) بی روح، عاری از لطف و گیرایی، پیش پا افتاده

pedestrian

pedestrian bridge

pedestrian crossing

pedestrian traffic

pedestrianise

pedestrianising

<hr> معنی : ابتذال، پیاده روی <hr> معانی دیگر : پیاده روی، ابتذال

معنی : ابتذال، پیاده روی معانی دیگر : پیاده روی، ابتذال

واژه های حرف "p" - انگلیسی به فارسی