عربی به فارسی

احم

<hr> مترادف احمر : سرخ، قرمز، لاله فام، لاله گون، سرخ فام <hr> برابر پارسی : سرخ، سرخرنگ

مترادف احمر : سرخ، قرمز، لاله فام، لاله گون، سرخ فام برابر پارسی : سرخ، سرخرنگ

احمر

احمر (فعل ماض)

احمر الشفاه

<hr> مترادف احمق : ابله، الاغ، بی شعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانه وش، رعنا، زودباور، ساده لوح، کم خرد، کم عقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، نادان، ناقص عقل، نفهم <hr> متضاد احمق : دانا <hr> برابر پارسی : بیخرد، تهی مغز، ساده مرد، کودن، نادان

مترادف احمق : ابله، الاغ، بی شعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانه وش، رعنا، زودباور، ساده لوح، کم خرد، کم عقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، نادان، ناقص عقل، نفهم متضاد احمق : دانا برابر پارسی : بیخرد، تهی مغز، ساده مرد، کودن، نادان

احمق

احمل

احْتکارُ القَرار

<hr> برابر پارسی : دستورها، فرمان ها

برابر پارسی : دستورها، فرمان ها

احکام

احکم

احی

<hr> برابر پارسی : زندگان، زنده داری، زنده کردن، شب زنده داری

برابر پارسی : زندگان، زنده داری، زنده کردن، شب زنده داری

احیاء

<hr> برابر پارسی : اگر، شاید، گاه گاهی، گاهگاه | ( احیاناً ) شاید

برابر پارسی : اگر، شاید، گاه گاهی، گاهگاه | ( احیاناً ) شاید

احیانا

اخ

اخ من الاب

<hr> مترادف اخبار : اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع، احادیث، داستان ها، روایات <hr> برابر پارسی : تازه ها، آگاهی ها، رسیده ها، رویدادها، پیام، پیامها

مترادف اخبار : اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع، احادیث، داستان ها، روایات برابر پارسی : تازه ها، آگاهی ها، رسیده ها، رویدادها، پیام، پیامها

اخبار

اخبر

اخبز

<hr> مترادف اخت : آشنا، آمخته، مالوف، مانوس، معتاد، خواهر، شبیه، قرین، مانند، مثل، هماهنگ

مترادف اخت : آشنا، آمخته، مالوف، مانوس، معتاد، خواهر، شبیه، قرین، مانند، مثل، هماهنگ

اخت

اخت من الاب

اختالَ

اختبار

<hr> مترادف اختر : ستاره، سها، کوکب، نجم، اقبال، بخت، شانس، طالع

مترادف اختر : ستاره، سها، کوکب، نجم، اقبال، بخت، شانس، طالع

اختر

<hr> مترادف اختراع : آفرینش، ابتکار، ابداع، نوآوری، دروغ پردازی، شایعه سازی <hr> برابر پارسی : نوآوری، نخست سازی، نوآفرینی، برساخته

مترادف اختراع : آفرینش، ابتکار، ابداع، نوآوری، دروغ پردازی، شایعه سازی برابر پارسی : نوآوری، نخست سازی، نوآفرینی، برساخته

اختراع

اخترع

اخترق

اختزال

<hr> مترادف اختصاری : مخفف، اجمالی

مترادف اختصاری : مخفف، اجمالی

اختصاری

<hr> مترادف اختصاص : خاص، مختص، مختصه، ویژه، تعلق <hr> برابر پارسی : ویژگی، ویژه کردن

مترادف اختصاص : خاص، مختص، مختصه، ویژه، تعلق برابر پارسی : ویژگی، ویژه کردن

اختصاص

<hr> مترادف اختصاصی : خصوصی، مخصوص، ویژه <hr> متضاد اختصاصی : عام <hr> برابر پارسی : خودویژه

مترادف اختصاصی : خصوصی، مخصوص، ویژه متضاد اختصاصی : عام برابر پارسی : خودویژه

اختصاصی

اختصاصی التشریح

اختطاف

اختطف

اختف

<hr> برابر پارسی : پنهان شدن، پنهان کردن، ناپدیدگی، نهفتگ، نهفتن

برابر پارسی : پنهان شدن، پنهان کردن، ناپدیدگی، نهفتگ، نهفتن

اختفاء

<hr> مترادف اختلاس : حیف ومیل، دزدی، دزدیدن، دزدی کردن، ربایش، ربودن، سرقت

مترادف اختلاس : حیف ومیل، دزدی، دزدیدن، دزدی کردن، ربایش، ربودن، سرقت

اختلاس

<hr> مترادف اختلاف : افتراق، تباین، تضاد، تفارق، تفاوت، تمایز، توفیر، فرق، مغایرت، تشت، دعوا، ضدیت، کشمکش، مخالفت، مشاجره، نزاع، نفاق <hr> برابر پارسی : نا سازگاری، دوگانگی، ناجور بودن، دگرمانی، ناسازی، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهمگونی، نایکسانی

مترادف اختلاف : افتراق، تباین، تضاد، تفارق، تفاوت، تمایز، توفیر، فرق، مغایرت، تشت، دعوا، ضدیت، کشمکش، مخالفت، مشاجره، نزاع، نفاق برابر پارسی : نا سازگاری، دوگانگی، ناجور بودن، دگرمانی، ناسازی، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهمگونی، نایکسانی

اختلاف

اختلس

اختلف

اختلق

اختمار

<hr> مترادف اختن : ( آختن ) برکشیدن، کشیدن، بالابردن، برافراشتن، کوک کردن، نواختن

مترادف اختن : ( آختن ) برکشیدن، کشیدن، بالابردن، برافراشتن، کوک کردن، نواختن

اختن

<hr> مترادف اختناق : خفقان، خفگی، سرکوب <hr> برابر پارسی : خفگی، تنگنا، آواکشی، فشار

مترادف اختناق : خفقان، خفگی، سرکوب برابر پارسی : خفگی، تنگنا، آواکشی، فشار

اختناق

<hr> مترادف اختیار : انتخاب، برگزینی، گزینش، آزادگی، آزادی، تفویض، اجازه، تصرف، غلبه، قدرت <hr> متضاد اختیار : اجبار <hr> برابر پارسی : گزینش، توانایی، چاره داری، آزادکامی

مترادف اختیار : انتخاب، برگزینی، گزینش، آزادگی، آزادی، تفویض، اجازه، تصرف، غلبه، قدرت متضاد اختیار : اجبار برابر پارسی : گزینش، توانایی، چاره داری، آزادکامی

اختیار

<hr> برابر پارسی : گزینشی، کامیک، دلبخواهی، آزاد، آزادانه

برابر پارسی : گزینشی، کامیک، دلبخواهی، آزاد، آزادانه

اختیاری

اخدع

اخدود

<hr> مترادف اخذ : دریافت، ستاندن، قبض، گرفتن <hr> برابر پارسی : ( آخذ ) گیرنده | دریافت، فراستاندن، گرفتن

مترادف اخذ : دریافت، ستاندن، قبض، گرفتن برابر پارسی : ( آخذ ) گیرنده | دریافت، فراستاندن، گرفتن

واژه های حرف "ا" - عربی به فارسی