عربی به فارسی

استکانه

استکشاف

استکشافىّ

استکشف

استیاء

استیذان

استیراد

<hr> مترادف استیصال : اضطرار، پریشانی، تهیدستی، درماندگی، عجز، فقر، فلاکت، لاعلاجی، ناچاری <hr> برابر پارسی : بی چارگی

مترادف استیصال : اضطرار، پریشانی، تهیدستی، درماندگی، عجز، فقر، فلاکت، لاعلاجی، ناچاری برابر پارسی : بی چارگی

استیصال

استیصال الزائده الدودیه

استیعاب

استیمان

<hr> مترادف استیناف : ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه، تجدیدتکبیر <hr> برابر پارسی : از سرگیری، بازدادرسی، بازرسیدگی

مترادف استیناف : ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه، تجدیدتکبیر برابر پارسی : از سرگیری، بازدادرسی، بازرسیدگی

استیناف

اسجد

اسجن

اسحر

اسحق

اسخر

اسخر منه

<hr> مترادف اسد : حیدر، شیر، ضرغام، ضیغم، لیث، ناهد، نبراس، هژبر، زخرف، زر، طلا، مردادماه

مترادف اسد : حیدر، شیر، ضرغام، ضیغم، لیث، ناهد، نبراس، هژبر، زخرف، زر، طلا، مردادماه

اسد

اسر

اسرائیلی

اسراع

اسرج

<hr> برابر پارسی : زودتر، تندتر، شتابنده تر

برابر پارسی : زودتر، تندتر، شتابنده تر

اسرع

اسرق

اسس

<hr> برابر پارسی : ستورگاه، باره بند

برابر پارسی : ستورگاه، باره بند

اسطبل

<hr> مترادف اسطوره : افسانه، داستان، قصه <hr> متضاد اسطوره : تاریخ <hr> برابر پارسی : افسانه، استوره، داستان

مترادف اسطوره : افسانه، داستان، قصه متضاد اسطوره : تاریخ برابر پارسی : افسانه، استوره، داستان

اسطوره

اسطوری

اسطول

اسطول صغیر

<hr> مترادف اسف : افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، حسرت، دریغ <hr> برابر پارسی : اندوه، اندوهگین، اندوهیدن

مترادف اسف : افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، حسرت، دریغ برابر پارسی : اندوه، اندوهگین، اندوهیدن

اسف

اسفار

<hr> مترادف اسفل : بن، ته، زیرین، زیرتر، فرودتر <hr> متضاد اسفل : اعلی

مترادف اسفل : بن، ته، زیرین، زیرتر، فرودتر متضاد اسفل : اعلی

اسفل

<hr> مترادف اسفنج : ابر، اسفنجه

مترادف اسفنج : ابر، اسفنجه

اسفنج

اسق

<hr> مترادف اسقاط : ازکارافتاده، خراب، داغان، فرسوده، کهنه، مندرس <hr> متضاد اسقاط : نو <hr> برابر پارسی : فرسودگی

مترادف اسقاط : ازکارافتاده، خراب، داغان، فرسوده، کهنه، مندرس متضاد اسقاط : نو برابر پارسی : فرسودگی

اسقاط

<hr> مترادف اسقف : کشیش، مطران

مترادف اسقف : کشیش، مطران

اسقف

اسقفیه

اسقمری

<hr> مترادف اسلاف : آباء، اجداد، پیشینیان، نیاکان <hr> متضاد اسلاف : اخلاف <hr> برابر پارسی : پیشینیان، گذشتگان، یشینیان

مترادف اسلاف : آباء، اجداد، پیشینیان، نیاکان متضاد اسلاف : اخلاف برابر پارسی : پیشینیان، گذشتگان، یشینیان

اسلاف

اسلخ

اسلق

<hr> مترادف اسلوب : راه، روش، رویه، سبک، سیاق، شیوه، طرز، طریق، طریقه، گونه، متد، نحو، نمط، نهج، وضع <hr> برابر پارسی : راه، روش، شیوه، گونه

مترادف اسلوب : راه، روش، رویه، سبک، سیاق، شیوه، طرز، طریق، طریقه، گونه، متد، نحو، نمط، نهج، وضع برابر پارسی : راه، روش، شیوه، گونه

اسلوب

<hr> مترادف اسم : ( آسم ) عسرالنفس، نفس تنگی | عنوان، کنیه، لقب، نام، آوازه، شهرت، صیت <hr> برابر پارسی : ( آسم ) تنگدم، تَنگ دم، رَبُو | نام، برنام، آوازه

مترادف اسم : ( آسم ) عسرالنفس، نفس تنگی | عنوان، کنیه، لقب، نام، آوازه، شهرت، صیت برابر پارسی : ( آسم ) تنگدم، تَنگ دم، رَبُو | نام، برنام، آوازه

واژه های حرف "ا" - عربی به فارسی