فرهنگ فارسی ساره

<hr> مترادف مشکوک : دودل، مردد، شبهه زا، شبهه ناک، مشتبه، بدگمان، مظنون، شکاک، ظنین <hr> برابر پارسی : دودلی، بدگمان، گمان انگیز، گمانیک

مترادف مشکوک : دودل، مردد، شبهه زا، شبهه ناک، مشتبه، بدگمان، مظنون، شکاک، ظنین برابر پارسی : دودلی، بدگمان، گمان انگیز، گمانیک

مشکوک

<hr> مترادف مصاحبت : صحبت، مراوده، مصاحبه، همدمی، همرازی، همراهی، هم زانویی، صحبت، هم سخنی، هم صحبتی، هم نشینی <hr> برابر پارسی : هم سخنی، همدلی، همدمی، یار و همدم شدن

مترادف مصاحبت : صحبت، مراوده، مصاحبه، همدمی، همرازی، همراهی، هم زانویی، صحبت، هم سخنی، هم صحبتی، هم نشینی برابر پارسی : هم سخنی، همدلی، همدمی، یار و همدم شدن

مصاحبت

<hr> مترادف مصاحبه : صحبت، گفت وگو، مصاحبت، هم صحبتی <hr> برابر پارسی : گفتگو

مترادف مصاحبه : صحبت، گفت وگو، مصاحبت، هم صحبتی برابر پارسی : گفتگو

مصاحبه

<hr> مترادف مصادره : ضبط اموال، مطالبه، تاوان گیری، اخذ، بازگیری <hr> برابر پارسی : بازگیری، تاوان گیری

مترادف مصادره : ضبط اموال، مطالبه، تاوان گیری، اخذ، بازگیری برابر پارسی : بازگیری، تاوان گیری

مصادره

<hr> برابر پارسی : ساختمایه ها، ساختمایه ها، سازه ها، کاراسته ها

برابر پارسی : ساختمایه ها، ساختمایه ها، سازه ها، کاراسته ها

مصالح ساختمانی

<hr> مترادف مصالحه : آشتی، سازش، صلح، آشتی کردن، سازش کردن، صلح کردن <hr> متضاد مصالحه : دعوا، مکابره <hr> برابر پارسی : سازش، آشتی، سازگاری، کنارآمدن

مترادف مصالحه : آشتی، سازش، صلح، آشتی کردن، سازش کردن، صلح کردن متضاد مصالحه : دعوا، مکابره برابر پارسی : سازش، آشتی، سازگاری، کنارآمدن

مصالحه

<hr> مترادف مصدر : اصل، منشا، محل صدور، جای بازگشت، گماشته <hr> برابر پارسی : بن واژه، ریشه، ستاک

مترادف مصدر : اصل، منشا، محل صدور، جای بازگشت، گماشته برابر پارسی : بن واژه، ریشه، ستاک

مصدر

<hr> مترادف مصدوم : آسیب دیده، جریح، زخمی، کوفته، صدمه دیده، مجروح <hr> متضاد مصدوم : سالم <hr> برابر پارسی : آسیب دیده، آسیب دیده، زخمی، کوفته

مترادف مصدوم : آسیب دیده، جریح، زخمی، کوفته، صدمه دیده، مجروح متضاد مصدوم : سالم برابر پارسی : آسیب دیده، آسیب دیده، زخمی، کوفته

مصدوم

<hr> برابر پارسی : آسیب دیدگان

برابر پارسی : آسیب دیدگان

مصدومین

<hr> برابر پارسی : پای فشاری کردن، پای فشردن

برابر پارسی : پای فشاری کردن، پای فشردن

مصر بودن

<hr> مترادف مصرانه : به تأکید، مؤکد، مصر <hr> برابر پارسی : پایمردانه

مترادف مصرانه : به تأکید، مؤکد، مصر برابر پارسی : پایمردانه

مصرانه

<hr> مترادف مصرف : استعمال، استفاده، صرف، کاربرد <hr> برابر پارسی : کارکرده، کاربرد، کاربری، کارکرد، گسارش

مترادف مصرف : استعمال، استفاده، صرف، کاربرد برابر پارسی : کارکرده، کاربرد، کاربری، کارکرد، گسارش

مصرف

<hr> برابر پارسی : گسارد

مصرف کرد

<hr> مترادف مصرف کردن : به کاربردن، استفاده کردن، صرف کردن، تمام کردن <hr> برابر پارسی : گساردن، گساریدن

مترادف مصرف کردن : به کاربردن، استفاده کردن، صرف کردن، تمام کردن برابر پارسی : گساردن، گساریدن

مصرف کردن

<hr> برابر پارسی : کاربر، گسارنده

برابر پارسی : کاربر، گسارنده

مصرف کننده

<hr> برابر پارسی : پای می فشارند

برابر پارسی : پای می فشارند

مصرند

<hr> مترادف مصلی : جانماز، نمازگاه، سجده گاه، مسجد | نمازخوان، نمازکن، نمازگزار <hr> برابر پارسی : نمازگاه، نمازخانه

مترادف مصلی : جانماز، نمازگاه، سجده گاه، مسجد | نمازخوان، نمازکن، نمازگزار برابر پارسی : نمازگاه، نمازخانه

مصلی

<hr> مترادف مصنف : تصنیف ساز، شاعر، نویسنده <hr> برابر پارسی : نویسنده، نگارنده، دبیره نویس

مترادف مصنف : تصنیف ساز، شاعر، نویسنده برابر پارسی : نویسنده، نگارنده، دبیره نویس

مصنف

<hr> مترادف مصنوعی : تصنعی، غیرواقعی، جعلی، دروغین، ساختگی <hr> متضاد مصنوعی : حقیقی، واقعی <hr> برابر پارسی : ساختگی

مترادف مصنوعی : تصنعی، غیرواقعی، جعلی، دروغین، ساختگی متضاد مصنوعی : حقیقی، واقعی برابر پارسی : ساختگی

مصنوعی

<hr> مترادف مصوب : تصویب شده، به تصویب رسیده، قبول شده، پذیرفته شده <hr> برابر پارسی : استوارشده، برنهاده، پذیرفته

مترادف مصوب : تصویب شده، به تصویب رسیده، قبول شده، پذیرفته شده برابر پارسی : استوارشده، برنهاده، پذیرفته

مصوب

<hr> برابر پارسی : برنهاده

مصوبه

<hr> مترادف مضارع : حال، آینده، زمان حال <hr> متضاد مضارع : ماضی <hr> برابر پارسی : زمان کنونی

مترادف مضارع : حال، آینده، زمان حال متضاد مضارع : ماضی برابر پارسی : زمان کنونی

مضارع

<hr> مترادف مضاعف : دوبرابر، دوچندان، دومقابل <hr> برابر پارسی : دوچند، دوچندان، دوبرابر، دو برابر

مترادف مضاعف : دوبرابر، دوچندان، دومقابل برابر پارسی : دوچند، دوچندان، دوبرابر، دو برابر

مضاعف

<hr> برابر پارسی : بَرگیر | برگیر

برابر پارسی : بَرگیر | برگیر

مضاف الیه

<hr> مترادف مضایقه : خودداری، دریغ، فروگذاری، تنگ گرفتن، خودداری کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن <hr> برابر پارسی : کوتاهی، فروگزاری، سختگیری، خودداری، تنگی

مترادف مضایقه : خودداری، دریغ، فروگذاری، تنگ گرفتن، خودداری کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن برابر پارسی : کوتاهی، فروگزاری، سختگیری، خودداری، تنگی

مضایقه

<hr> مترادف مضر : زیان آور، زیان بار، زیان بخش، زیانمند، ضرربخش <hr> متضاد مضر : سودمند <hr> برابر پارسی : زیان آور، زیان بخش، آسیب رسان، بیماری، رنجوری، ناخوشی، زیان دار | ( مضرّ ) زیانکار، زیاندار

مترادف مضر : زیان آور، زیان بار، زیان بخش، زیانمند، ضرربخش متضاد مضر : سودمند برابر پارسی : زیان آور، زیان بخش، آسیب رسان، بیماری، رنجوری، ناخوشی، زیان دار | ( مضرّ ) زیانکار، زیاندار

مضر

<hr> مترادف مضطرب : آشفته، بی آرام، بی تاب، بی قرار، پریشان حال، پریشان فکر، دچار اضطراب، دستخوش اضطراب، دلتنگ، دلواپس، سراسیمه، سرگردان، سرگشته، شوریده، غمناک، مشوش، ناآرام، ناراحت، نگران <hr> متضاد مضطرب : آرام <hr> برابر پارسی : پریشان، آسیمه سر، دلواپس، سرآسیمه، نگران

مترادف مضطرب : آشفته، بی آرام، بی تاب، بی قرار، پریشان حال، پریشان فکر، دچار اضطراب، دستخوش اضطراب، دلتنگ، دلواپس، سراسیمه، سرگردان، سرگشته، شوریده، غمناک، مشوش، ناآرام، ناراحت، نگران متضاد مضطرب : آرام برابر پارسی : پریشان، آسیمه سر، دلواپس، سرآسیمه، نگران

مضطرب

<hr> برابر پارسی : پریشانم

مضطرب هستم

<hr> مترادف مضمون : فحوا، محتوا، مدلول، مفاد، درون مایه، موضوع کلام، معنای مطلب <hr> برابر پارسی : درونمایه، زمینه، چکیده

مترادف مضمون : فحوا، محتوا، مدلول، مفاد، درون مایه، موضوع کلام، معنای مطلب برابر پارسی : درونمایه، زمینه، چکیده

مضمون

<hr> مترادف مضیقه : تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت، کار سخت، سخت گیری کردن <hr> برابر پارسی : تنگنا، دشواری، سختی

مترادف مضیقه : تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت، کار سخت، سخت گیری کردن برابر پارسی : تنگنا، دشواری، سختی

مضیقه

<hr> مترادف مطابق : برحسب، طبق، موافق، برابر، مساوی، معادل، سازگار <hr> برابر پارسی : برابر، جور، همانند، همپوش، یکسان

مترادف مطابق : برحسب، طبق، موافق، برابر، مساوی، معادل، سازگار برابر پارسی : برابر، جور، همانند، همپوش، یکسان

مطابق

<hr> مترادف مطابقت : برابری، سازگاری، تطابق، مطابقه، موافقت، وفق <hr> برابر پارسی : همپوشی، هم خوانی

مترادف مطابقت : برابری، سازگاری، تطابق، مطابقه، موافقت، وفق برابر پارسی : همپوشی، هم خوانی

مطابقت

<hr> مترادف مطالب : مطلب ها، موضوع ها، گفته ها، نوشته ها، خبرها، گزارش ها، قضایا، مسایل، مقاصد، مقصدها، خواسته ها <hr> برابر پارسی : گفتارها، سخن ها، جستارها، خواستارها، سخن ها، گفتنی ها، نوشتارها، نوشته ها

مترادف مطالب : مطلب ها، موضوع ها، گفته ها، نوشته ها، خبرها، گزارش ها، قضایا، مسایل، مقاصد، مقصدها، خواسته ها برابر پارسی : گفتارها، سخن ها، جستارها، خواستارها، سخن ها، گفتنی ها، نوشتارها، نوشته ها

مطالب

<hr> برابر پارسی : خواسته ها

برابر پارسی : خواسته ها

مطالبات

<hr> مترادف مطالبه : ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب، جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن <hr> برابر پارسی : دادخواست، درخواست، هم خواهی

مترادف مطالبه : ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب، جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن برابر پارسی : دادخواست، درخواست، هم خواهی

مطالبه

<hr> مترادف مطالعات : بررسی ها، پژوهش ها، تحقیقات، مطالعه ها <hr> برابر پارسی : پژوهش، پژوهش ها

مترادف مطالعات : بررسی ها، پژوهش ها، تحقیقات، مطالعه ها برابر پارسی : پژوهش، پژوهش ها

مطالعات

<hr> مترادف مطالعه : خواندن، قرائت، بررسی، پژوهش، تتبع، تحقیق، دراست <hr> برابر پارسی : بررسی، پژوهش، خواندن، خوانش، نگرش

مترادف مطالعه : خواندن، قرائت، بررسی، پژوهش، تتبع، تحقیق، دراست برابر پارسی : بررسی، پژوهش، خواندن، خوانش، نگرش

مطالعه

<hr> مترادف مطب : کلینیک، محکمه، دفترپزشک <hr> برابر پارسی : پزشکخانه، دفتر پزشک

مترادف مطب : کلینیک، محکمه، دفترپزشک برابر پارسی : پزشکخانه، دفتر پزشک

مطب

<hr> مترادف مطبوع : پسندیده، خوب، خوشایند، کش، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه، زیبا، مرغوب، مفطور، مطلوب، مقبول، ملایم، نیک <hr> متضاد مطبوع : نامطبوع <hr> برابر پارسی : خوشایند، دلپذیر، دلنشین، گوارا

مترادف مطبوع : پسندیده، خوب، خوشایند، کش، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه، زیبا، مرغوب، مفطور، مطلوب، مقبول، ملایم، نیک متضاد مطبوع : نامطبوع برابر پارسی : خوشایند، دلپذیر، دلنشین، گوارا

مطبوع

<hr> مترادف مطرود : رانده، رجیم، عاق، مردود، منفور، متروک، نکوهیده <hr> برابر پارسی : رانده، دورکرده، واپس زده، رانده شده

مترادف مطرود : رانده، رجیم، عاق، مردود، منفور، متروک، نکوهیده برابر پارسی : رانده، دورکرده، واپس زده، رانده شده

مطرود

<hr> مترادف مطلب : خواسته، مراد، مقصود، جریان، سوژه، قضیه، مسئله، موضوع، نکته <hr> برابر پارسی : گفتار، نوشته

مترادف مطلب : خواسته، مراد، مقصود، جریان، سوژه، قضیه، مسئله، موضوع، نکته برابر پارسی : گفتار، نوشته

مطلب

<hr> برابر پارسی : آگاه کردن، آگاهاندن

برابر پارسی : آگاه کردن، آگاهاندن

مطلع کردن

<hr> مترادف مطلق : آزاد، بی قید، رها، تام، تمام، کامل، یکدست، یکسره، خالص، مجرد <hr> متضاد مطلق : مقید <hr> برابر پارسی : تنها، یگانه آزاد، یله

مترادف مطلق : آزاد، بی قید، رها، تام، تمام، کامل، یکدست، یکسره، خالص، مجرد متضاد مطلق : مقید برابر پارسی : تنها، یگانه آزاد، یله

مطلق

<hr> مترادف مطلقه : بی شو، بیوه، بی همسر، جداشده، طلاق گرفته <hr> متضاد مطلقه : متاهل <hr> برابر پارسی : رها شده، جداشده، آزاد

مترادف مطلقه : بی شو، بیوه، بی همسر، جداشده، طلاق گرفته متضاد مطلقه : متاهل برابر پارسی : رها شده، جداشده، آزاد

مطلقه

<hr> مترادف مطلوب : پسندیده، خواسته، خوشایند، موردنظر، دلخواه، محبوب، مرغوب، مساعد، مطبوع، مقبول، مقصود <hr> متضاد مطلوب : نامطلوب <hr> برابر پارسی : پسندیده، خواسته، دل پذیر، دل خواه، شایسته

مترادف مطلوب : پسندیده، خواسته، خوشایند، موردنظر، دلخواه، محبوب، مرغوب، مساعد، مطبوع، مقبول، مقصود متضاد مطلوب : نامطلوب برابر پارسی : پسندیده، خواسته، دل پذیر، دل خواه، شایسته

مطلوب

<hr> مترادف مطمئن : آرام، آسوده خاطر، ایمن، خاطرجمع، دلگرم، زاهل، قانع، معتمد، موثق، قابل اطمینان، موثوق، واثق <hr> متضاد مطمئن : نامطمئن <hr> برابر پارسی : دل آسوده، نیک گمان، آسوده اندیش، آسوده، استیگان، دلپُر

مترادف مطمئن : آرام، آسوده خاطر، ایمن، خاطرجمع، دلگرم، زاهل، قانع، معتمد، موثق، قابل اطمینان، موثوق، واثق متضاد مطمئن : نامطمئن برابر پارسی : دل آسوده، نیک گمان، آسوده اندیش، آسوده، استیگان، دلپُر

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی ساره