شتاب کار

شتاب کاری

شتاب کردن

شتاب کردن (عامیانه)

<hr> مترادف شتابان : به سرعت، به شتاب، تند، سریعاً، عجول <hr> متضاد شتابان : به کندی

مترادف شتابان : به سرعت، به شتاب، تند، سریعاً، عجول متضاد شتابان : به کندی

شتابان

شتابان رفتن

شتابان رفتن (عامیانه)

شتاباندن

شتاباندن (عامیانه)

شتابانده

شتاباننده

شتابانیدن

شتابزده

<hr> مترادف شتابزدگی : تعجیل، شتاب، عجله <hr> متضاد شتابزدگی : تانی

مترادف شتابزدگی : تعجیل، شتاب، عجله متضاد شتابزدگی : تانی

شتابزدگی

شتابزدگی کردن

شتابمند

<hr> مترادف شتابناک : جلد، شتابان، شتابزده، عجول، مستعجل <hr> متضاد شتابناک : صابر

مترادف شتابناک : جلد، شتابان، شتابزده، عجول، مستعجل متضاد شتابناک : صابر

شتابناک

<hr> مترادف شتابنده : سریع، شتابزده، عجول <hr> متضاد شتابنده : کند

مترادف شتابنده : سریع، شتابزده، عجول متضاد شتابنده : کند

شتابنده

شتابکاری

شتابگر

شتابی

شتابیدن

شتابیده

<hr> مترادف شتافتن : رفتن، عازم شدن، عزیمت کردن، شتاب کردن، عجله کردن <hr> متضاد شتافتن : ماندن، درنگ کردن

مترادف شتافتن : رفتن، عازم شدن، عزیمت کردن، شتاب کردن، عجله کردن متضاد شتافتن : ماندن، درنگ کردن

شتافتن

شتالنگی

<hr> مترادف شتر : ابل، اشتر، جمل، ناقه

مترادف شتر : ابل، اشتر، جمل، ناقه

شتر

شتر تند رو

شتر تندرو

شتر دو کوهانه

شتر دوکوهانه

شتر ماده

شتر گاو پلنگ

شتر گلو (لوله کشی)

شتر یک کوهانه

<hr> مترادف شتربان : ساربان، ساروان

مترادف شتربان : ساربان، ساروان

شتربان

شتردار

شترق

شترماده

شترمرغ

شترمرغ (جانورشناسی)

<hr> مترادف شترنگ : شطرنج

شترنگ

شترگاوپلنگ

شترگربه

شترگلو

شتری

شتل

شتلی

<hr> مترادف شتم : بدگویی، دشنام، زشتیاد، سخن زشت، فحش، ناسزا، ناسزاگویی <hr> برابر پارسی : ناسزاگویی

مترادف شتم : بدگویی، دشنام، زشتیاد، سخن زشت، فحش، ناسزا، ناسزاگویی برابر پارسی : ناسزاگویی

واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی