چمن زار (شعر قدیم)

چمن زن

چمن زن (دستگاه)

چمن ساختگی

چمن صاف

چمن وسط

چمن وسط جاده

چمن پوش کردن

چمنزار

چمنزار (شعر قدیم)

چمنزار حاشیه رودخانه

چمنزار میان بیشه

چمنی

<hr> مترادف چموش : بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن، بدرفتار، بی سلوک، بدقلق ، متمرد، نافرمان ، بدجنس، زبل، شیطان، ناقلا، نارام <hr> متضاد چموش : خوش قلق، بفرمان، سربه زیر

مترادف چموش : بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن، بدرفتار، بی سلوک، بدقلق ، متمرد، نافرمان ، بدجنس، زبل، شیطان، ناقلا، نارام متضاد چموش : خوش قلق، بفرمان، سربه زیر

چموش

چموش (اسب)

چموش شدن اسب

چموش و شیطان

چموش وار

چمچاچ

چمچاچی

<hr> مترادف چمچه : کفگیر، ملعقه، قاشق، آبگردان، ملاقه <hr> برابر پارسی : کفگیرک، کفگیر، ملاغه

مترادف چمچه : کفگیر، ملعقه، قاشق، آبگردان، ملاقه برابر پارسی : کفگیرک، کفگیر، ملاغه

چمچه

چمچه (گیاه شناسی)

چمچه برای بیرون ریختن آب از قایق در حال غرق شدن

چمچه کردن

چمگوئی

چمی

چمی (دستور زبان)

<hr> مترادف چمیدن : خرامیدن، نازان راه رفتن، با ناز راه رفتن، نازیدن، پیچ وتاب خوردن، تاخت آوردن، جولان دادن، تاختن

مترادف چمیدن : خرامیدن، نازان راه رفتن، با ناز راه رفتن، نازیدن، پیچ وتاب خوردن، تاخت آوردن، جولان دادن، تاختن

چمیدن

چمیدن (خودمانی)

چمیدن (عامیانه)

چمین

چنائی

<hr> مترادف چنار : ارس، چنال، صنار

مترادف چنار : ارس، چنال، صنار

چنار

چناران

<hr> مترادف چنان : مانند، مثل، شبیه، چون، مثل آن، مانند آن، شبیه آن ، آن چنان، آن گونه، آن طور، آن سان ، بدان سان، بدان گونه <hr> متضاد چنان : چنین، این سان

مترادف چنان : مانند، مثل، شبیه، چون، مثل آن، مانند آن، شبیه آن ، آن چنان، آن گونه، آن طور، آن سان ، بدان سان، بدان گونه متضاد چنان : چنین، این سان

چنان

چنان که

<hr> مترادف چنانچه : اگر، درصورتی که

مترادف چنانچه : اگر، درصورتی که

چنانچه

چنانچه گویی (عامیانه)

چنانکه

چنباتمه

چنباتمه زدن

<hr> مترادف چنبر : چنبره، حلقه، دایره، طوق، گردن بند، قلاده، کمند، ترقوه، نیم دایره، کمان

مترادف چنبر : چنبره، حلقه، دایره، طوق، گردن بند، قلاده، کمند، ترقوه، نیم دایره، کمان

چنبر

<hr> مترادف چنبر زدن : حلقه زدن، دایره وار شدن

واژه های حرف "چ" - فارسی به انگلیسی