<hr> مترادف ابستنی : ( آبستنی ) بارداری، حاملگی <hr> متضاد ابستنی : ( آبستنی ) سترونی، عقیمی

مترادف ابستنی : ( آبستنی ) بارداری، حاملگی متضاد ابستنی : ( آبستنی ) سترونی، عقیمی

ابستنی

ابستنی نهان بود و زادن اشکار

ابسرده

ابسرواسیون

ابسلانگ

ابسه کردن

ابسوار

<hr> برابر پارسی : ( آبسولوتیسم ) خودکامگی

برابر پارسی : ( آبسولوتیسم ) خودکامگی

ابسولوتیسم

ابسکون

ابسیدن

ابش احمد

ابشار

ابشار ایران

ابشار بنگان

ابشار دینر

ابشار شوی

ابشار مارگون

ابشار نوژیان

ابشار هشترخان

ابشار کوچک

ابشار گلخانه

ابشار یخ زده

ابشاری در خلخال

ابشاری در خلخال اردبیل

ابشاری در فارس

ابشاری در لرستان

ابشاری در کاشان

ابشاری در گرگان

ابشاری در گیلان

ابشاری درحومه کاشان

ابشام

ابشان از یک جو نمیرود

ابشتن

<hr> مترادف ابشخور : ( آبشخور ) آبخور، آبشخورد، آبشخوار، سرچشمه، منهل، روزی، قسمت، نصیب، تقدیر، سرنوشت، مشرب، مقام، منزل، موطن

مترادف ابشخور : ( آبشخور ) آبخور، آبشخورد، آبشخوار، سرچشمه، منهل، روزی، قسمت، نصیب، تقدیر، سرنوشت، مشرب، مقام، منزل، موطن

ابشخور

ابشروا

ابشش

ابشن

ابشکه

ابشینه

<hr> مترادف ابصار : دید، دیدن، رویت، نظر، ادراک، فهم <hr> برابر پارسی : بینایی ها، چشمان، دیدن

مترادف ابصار : دید، دیدن، رویت، نظر، ادراک، فهم برابر پارسی : بینایی ها، چشمان، دیدن

ابصار

ابط الجوزا

ابطا

ابطاء

<hr> مترادف ابطال : اقاله، الغا، باطل، باطل سازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض، دروغ گفتن، هزل گویی <hr> برابر پارسی : بی هُده سازی، ناچیز کردن، هیچ سازی

مترادف ابطال : اقاله، الغا، باطل، باطل سازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض، دروغ گفتن، هزل گویی برابر پارسی : بی هُده سازی، ناچیز کردن، هیچ سازی

واژه های حرف "ا" - پیشنهاد کاربران