جایگاه حیوانات درنده

جایگاه خداوند

جایگاه ستارگان

جایگاه سوره توبه

جایگاه شهود

جایگاه صدق

جایگاه لامپ

جایگاه مخصوص فروش بلیت

جایگاه موبدان

جایگاه ویژه

جایگاه یابی برند

جایگاهدبنزین

جایگاههای طبقاتی متناقض

جایگذاری

جایگزاری کردن

جایگزن

<hr> مترادف جایگزین : جانشین، ثابت، مستقر

مترادف جایگزین : جانشین، ثابت، مستقر

جایگزین

جایگزین اصل

جایگزین رنگ و کاغذ برای دیوار

جایگزین پول

جایگزین کردن

جایگزینی

<hr> مترادف جایگیر : ثابت، مستقر، مقیم، جسیم، دست وپاگیر، متمکن

مترادف جایگیر : ثابت، مستقر، مقیم، جسیم، دست وپاگیر، متمکن

جایگیر

جایی برای داد و ستد ارز

جایی که اب در انجا جمع شده است

جایی که در ان درخت انار فراوان باشد

جایی که در ان چراغ می گذارند

جایی که سایه نباشد

جایی که سقف داشته باشد

جایی که همگان در ان حضور دارند

جایین

جب

جباب

جبابا

جبابت

<hr> مترادف جبار : بیدادگر، جابر، ستم پیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، قاهر، قهار <hr> متضاد جبار : دادگر <hr> برابر پارسی : ستمکار، بیدادگر، ستمگر

مترادف جبار : بیدادگر، جابر، ستم پیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، قاهر، قهار متضاد جبار : دادگر برابر پارسی : ستمکار، بیدادگر، ستمگر

جبار

جبار باغچه بان

جبار سینگ

جباراباد

جبال بارزی

<hr> مترادف جبان : بزدل، ترسو، جبون، کم جرئت، کم دل <hr> متضاد جبان : شجاع، شیردل

مترادف جبان : بزدل، ترسو، جبون، کم جرئت، کم دل متضاد جبان : شجاع، شیردل

جبان

جبان الکلب

جبانت دل

جبت

<hr> مترادف جبر : ضرورت، اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر، ریاضی <hr> متضاد جبر : اختیار، تفویض <hr> برابر پارسی : زور، فشار، ناگزیر کردن

مترادف جبر : ضرورت، اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر، ریاضی متضاد جبر : اختیار، تفویض برابر پارسی : زور، فشار، ناگزیر کردن

واژه های حرف "ج" - پیشنهاد کاربران