طنابها را باز کنید

<hr> مترادف طناز : دلفریب، عشوه ساز، افسونگر، دلربا، شیوه گر، عشوه گر، کرشمه گر، لوند، دل نشین، فریبنده، شوخ، پرناز، طنزگو <hr> برابر پارسی : دلربا، نازکننده

مترادف طناز : دلفریب، عشوه ساز، افسونگر، دلربا، شیوه گر، عشوه گر، کرشمه گر، لوند، دل نشین، فریبنده، شوخ، پرناز، طنزگو برابر پارسی : دلربا، نازکننده

طناز

<hr> مترادف طنازی : افسونگری، دلربایی، شیوه گری، عشوه گری، کرشمه، لوندی

مترادف طنازی : افسونگری، دلربایی، شیوه گری، عشوه گری، کرشمه، لوندی

طنازی

طناسخی

<hr> مترادف طنبور : تنبور، طنبوره، چغانه <hr> برابر پارسی : تنبور

مترادف طنبور : تنبور، طنبوره، چغانه برابر پارسی : تنبور

طنبور

<hr> مترادف طنبی : تالار، ایوان، اطاق بزرگ، شاه نشین

مترادف طنبی : تالار، ایوان، اطاق بزرگ، شاه نشین

طنبی

<hr> مترادف طنز : استهزا، فکاهه، فکاهی، مسخره، هزل ، ناز، طعنه، سرزنش، طعنه زدن، سرزنش کردن، افسوس کردن، مسخره کردن <hr> متضاد طنز : جد <hr> برابر پارسی : شوخی، ریشخند

مترادف طنز : استهزا، فکاهه، فکاهی، مسخره، هزل ، ناز، طعنه، سرزنش، طعنه زدن، سرزنش کردن، افسوس کردن، مسخره کردن متضاد طنز : جد برابر پارسی : شوخی، ریشخند

طنز

طنز تلخ

طنز ظریف

طنز پرداز قرن هشتم

طنز گو

طنزپرداز

طنزپرداز فقید معاصر

طنزگویی

<hr> مترادف طنطنه : تجمل، جاه وجلال، طمطراق، فروشکوه، کروفر، شوکت، جاه، آوازه، شهرت، صدای ساز، بانگ بربط، صدا، نوای رود

مترادف طنطنه : تجمل، جاه وجلال، طمطراق، فروشکوه، کروفر، شوکت، جاه، آوازه، شهرت، صدای ساز، بانگ بربط، صدا، نوای رود

طنطنه

طنی ناز

<hr> مترادف طنین : انعکاس، بازتاب، پژواک، انعکاس صوت، آواز، آهنگ، صدا، نوا، زنگ، خوش آهنگی <hr> برابر پارسی : پژواک، واکنش سدا

مترادف طنین : انعکاس، بازتاب، پژواک، انعکاس صوت، آواز، آهنگ، صدا، نوا، زنگ، خوش آهنگی برابر پارسی : پژواک، واکنش سدا

طنین

طنین انداختن

طنین انداز

<hr> مترادف طنین دار : پرطنین، آهنگین، خوش آهنگ

مترادف طنین دار : پرطنین، آهنگین، خوش آهنگ

طنین دار

طنین دل نشین

طنین صدا

طنین نهضت

طه

<hr> مترادف طهارت : پاکدامنی، پاکی، تطهیر، تیمم، طهر، غسل، وضو <hr> متضاد طهارت : نجاست <hr> برابر پارسی : پاکی، پاکیزگی، شستن

مترادف طهارت : پاکدامنی، پاکی، تطهیر، تیمم، طهر، غسل، وضو متضاد طهارت : نجاست برابر پارسی : پاکی، پاکیزگی، شستن

طهارت

طهارت باطنی

طهارت دادن

طهارت دامن

طهارت ذیل

طهارت عرض

طهارت مولد

طهارت نفسانی

<hr> مترادف طهارت گرفتن : وضو ساختن، غسل کردن، تطهیر کردن، طاهر کردن

مترادف طهارت گرفتن : وضو ساختن، غسل کردن، تطهیر کردن، طاهر کردن

طهارت گرفتن

طهارم دشت

<hr> مترادف طهر : پاکی، پاکیزگی، طهارت <hr> متضاد طهر : نجسی، نجاست

مترادف طهر : پاکی، پاکیزگی، طهارت متضاد طهر : نجسی، نجاست

طهر

طهراج

<hr> برابر پارسی : تهران

طهران

طهران بزرگ

طهماس

<hr> برابر پارسی : تهماسپ

طهماسب

طهماسبی

طهمز

طهمزی

طهمورث

طهنه سفلی

طهنه علیا

<hr> مترادف طهور : پاک کننده، طاهرکننده، پلیدی زدا، پاک، خالص

مترادف طهور : پاک کننده، طاهرکننده، پلیدی زدا، پاک، خالص

واژه های حرف "ط" - پیشنهاد کاربران