قشنگی و ظرافت

قشو

<hr> مترادف قشون : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر <hr> برابر پارسی : ارتش، سپاه

مترادف قشون : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر برابر پارسی : ارتش، سپاه

قشون

قشون جنگی

قشونی

قص علی هذا

قصائب

<hr> مترادف قصاب : سلاخ، گوشت فروش <hr> برابر پارسی : گوشت فروش

مترادف قصاب : سلاخ، گوشت فروش برابر پارسی : گوشت فروش

قصاب

قصاب صبرا و شتیلا

<hr> مترادف قصابی : سلاخی، کشتار <hr> برابر پارسی : گوشتگری

مترادف قصابی : سلاخی، کشتار برابر پارسی : گوشتگری

قصابی

قصاران

<hr> مترادف قصاص : تلافی، سزا، عقوبت، یاسا <hr> برابر پارسی : سزا، کیفر، خون به خون

مترادف قصاص : تلافی، سزا، عقوبت، یاسا برابر پارسی : سزا، کیفر، خون به خون

قصاص

قصاص خواستن

قصاص قاتل

قصاص نفس

قصاص گرفتن

قصاوت

<hr> مترادف قصب : نای، نی، نیشکر، پرند، حریر

مترادف قصب : نای، نی، نیشکر، پرند، حریر

قصب

قصب الجیب حدیث

قصب السبق ربودن

قصبات

<hr> مترادف قصبه : آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه <hr> برابر پارسی : دهستان، دهکده، شهرک

مترادف قصبه : آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه برابر پارسی : دهستان، دهکده، شهرک

قصبه

<hr> مترادف قصد : آهنگ، اراده، اندیشه، خواست، خواسته، داعیه، عزم، غایت، غرض، فکر، مراد، مقصد، مقصود، منظور، میل، نقشه، نیت، هدف <hr> برابر پارسی : آهنگ، گرای، گرایش، انگیزه، خواست

مترادف قصد : آهنگ، اراده، اندیشه، خواست، خواسته، داعیه، عزم، غایت، غرض، فکر، مراد، مقصد، مقصود، منظور، میل، نقشه، نیت، هدف برابر پارسی : آهنگ، گرای، گرایش، انگیزه، خواست

قصد

قصد از سفر

قصد اقامه عشره

قصد اندیشیدن

قصد انشاء

قصد جان کردن

قصد حج کردن

<hr> برابر پارسی : برآن شدن، خواستن، آهنگ کردن

برابر پارسی : برآن شدن، خواستن، آهنگ کردن

قصد داشتن

قصد در پیوستن

قصد شکار

قصد عالی

قصد فریب

قصد نماید

قصد هیچ توهینی نداشتم

قصد و اراده

قصد و اهنگ

قصد و حاجت

قصد و عزم

قصد و غایت

قصد و منظور

قصد و نیت

قصد پیوستن

<hr> برابر پارسی : آهنگ آن کردن، یازش، یازیدن

واژه های حرف "ق" - پیشنهاد کاربران