<hr> مترادف نظر : تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه <hr> برابر پارسی : نگر

مترادف نظر : تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه برابر پارسی : نگر

نظر

نظر اجمالی

نظر افکندن

نظر بدوز

نظر برگرفتن

نظر جسته

نظر دادن

نظر داشتن

نظر دوختن به ستارگان

نظر سنجی کردن

نظر لطفته

نظر مجتهد در احکام شرعی فرعی

نظر محمد

نظر مخالف

نظر هوشیار

نظر و عقیده

نظر کرد

<hr> مترادف نظر کردن : دیدن، رویت، نگاه کردن <hr> برابر پارسی : نگریدن، نگریستن

مترادف نظر کردن : دیدن، رویت، نگاه کردن برابر پارسی : نگریدن، نگریستن

نظر کردن

نظر کن

نظر کنی

نظر گرفتن

نظراباد

نظرات

نظرباز

نظرسنجی

نظرعلی بلاغی

نظرقربانی

نظرم

نظرپور

نظرکننده

<hr> مترادف نظرگاه : تماشاگاه، تماشاگه، مطمح، منظر، منظره

مترادف نظرگاه : تماشاگاه، تماشاگه، مطمح، منظر، منظره

نظرگاه

نظرگشودن

نظرگیر

<hr> مترادف نظری : تئوری، تئوریک، فرضی <hr> متضاد نظری : عملی <hr> برابر پارسی : نگری

مترادف نظری : تئوری، تئوریک، فرضی متضاد نظری : عملی برابر پارسی : نگری

نظری

نظری ندارم

نظریان

<hr> مترادف نظریه : تئوری، فرضیه، حدس، راء ی، عقیده، فکر <hr> برابر پارسی : انگاره، نگره

مترادف نظریه : تئوری، فرضیه، حدس، راء ی، عقیده، فکر برابر پارسی : انگاره، نگره

واژه های حرف "ن" - پیشنهاد کاربران