<hr> معنی : پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون، پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، از پیش فرستاده شده، تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن <hr> معانی دیگر : پیشروی کردن، پیشرفت کردن، ارائه دادن، (تاریخ یا وقت چیزی را) جلو آوردن، جلو انداختن، (قیمت را) بالا بردن، بالا رفتن، پول پیشکی، وام، جلو روی، پیش روند، ترفیع یافتن یا دادن، مهم کردن یا شدن، قبل از موعد پرداخت کردن، پیشکی دادن، پیشنهاد کردن، طرح کردن، adj : از پیش فرستاده شده، قبلا تهیه شده، قبلاتجهیز شده

معنی : پیش پرداخت، پیش قسط، سبقت، ربون، پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، از پیش فرستاده شده، تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن معانی دیگر : پیشروی کردن، پیشرفت کردن، ارائه دادن، (تاریخ یا وقت چیزی را) جلو آوردن، جلو انداختن، (قی

advance

advance an idea

advance booking

advance directive

advance driver assistance

advance felling

advance notice

advance regeneration

advance to help

advance understanding

<hr> معنی : پیشرفته، مترقی، ترقی کرده، قبلا تهیه شده، قبلا تجهیز شده، پیش افتاده، جلوافتاده <hr> معانی دیگر : جلو، سالخورده، پیر، عالیه، گران، گزاف

معنی : پیشرفته، مترقی، ترقی کرده، قبلا تهیه شده، قبلا تجهیز شده، پیش افتاده، جلوافتاده معانی دیگر : جلو، سالخورده، پیر، عالیه، گران، گزاف

advanced

advanced age

advanced cardiac life support

advanced ceramic

advanced decay

advanced degree

advanced economies

advanced equipment

advanced life support

advanced market research

advanced materials

advanced mental injury

advanced operations base

advanced option

advanced oxidation processes

advanced placement

advanced sleep phase type

advanced traffic management system

advanced trainer

advanced training

advanced traveler information system

advanced warning cab signal

advanced wastewater treatment

<hr> معنی : پیشرفت، ترقی، ترویج، ترفیع <hr> معانی دیگر : پیشروی، پیشبرد، بهبود، سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند، پیش قسط

معنی : پیشرفت، ترقی، ترویج، ترفیع معانی دیگر : پیشروی، پیشبرد، بهبود، سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند، پیش قسط

advancement

advancements

advancer

advances

advances to employees

advancher

advancher time

advancing

advancing age

advancrd

advansed

<hr> معنی : سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن <hr> معانی دیگر : نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن

معنی : سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن معانی دیگر : نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن

advantage

advantage rule

<hr> سودمند، نافع، مفید، باصرفه، مقرون بصرفه

سودمند، نافع، مفید، باصرفه، مقرون بصرفه

advantageaus

<hr> فایده، صرفه، سود، برتری، بهتری، مزیت، تفوق، مزیت دادن، سودمند بودن، مفید بودن

فایده، صرفه، سود، برتری، بهتری، مزیت، تفوق، مزیت دادن، سودمند بودن، مفید بودن

advantaged

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران