<hr> معنی : جو زمین، فضای ماوراء جو <hr> معانی دیگر : (جو زمین و فضای لایتناهی که به عنوان یک واحد فرض می شود) هوا کیهان، وابسته به هوا کیهان، (وابسته به موشک ها و سفینه هایی که برای پرواز در هوا کیهان ساخته شده اند) هوا کیهانی، هوا فضا، هوا فضایی

معنی : جو زمین، فضای ماوراء جو معانی دیگر : (جو زمین و فضای لایتناهی که به عنوان یک واحد فرض می شود) هوا کیهان، وابسته به هوا کیهان، (وابسته به موشک ها و سفینه هایی که برای پرواز در هوا کیهان ساخته شده اند) هوا کیهانی، هوا فضا، هوا فضایی

aerospace

aerospace corrosion

aerospace engineer

aerospace engineering

<hr> پزشکی هوا کیهانی، پزشکی هوا فضا (aviation medicine هم می گویند)

پزشکی هوا کیهانی، پزشکی هوا فضا (aviation medicine هم می گویند)

aerospace medicine

aerospace plane

aerospace science

aerospase

<hr> (سفینه ی هوایی یا بالن یا وسیله ی دیگری که توسط محفظه های پر از گاز در هوا معلق نگه داشته می شود) هوا ایستا

(سفینه ی هوایی یا بالن یا وسیله ی دیگری که توسط محفظه های پر از گاز در هوا معلق نگه داشته می شود) هوا ایستا

aerostat

aerotaxis

aerothermal

aerotolerant

aerotourism

aeroturbation

aesop's fables

aespa

aesthecize

<hr> معنی : ظریف طبع، وابسته به زیبایی، مربوط به علم <hr> معانی دیگر : وابسته به زیباشناسی، زیباشناختی، مربوط به علم محسنات

معنی : ظریف طبع، وابسته به زیبایی، مربوط به علم معانی دیگر : وابسته به زیباشناسی، زیباشناختی، مربوط به علم محسنات

aesthetic

aesthetic distance

aesthetic esthetic

aesthetic value

aesthetic water quality

<hr> از نظر زیباشناسی، با رعایت اصول هنری

از نظر زیباشناسی، با رعایت اصول هنری

aesthetically

<hr> زیباشناس، خبره در هنرهای زیبا، زیبایی شناس، متخصصعلم محسنات یابدایع

زیباشناس، خبره در هنرهای زیبا، زیبایی شناس، متخصصعلم محسنات یابدایع

aesthetician

aesthetician esthetician

aestheticization

aestheticize

<hr> معنی : زیبایی گرایی، زیبایی شناسی، مبحی <hr> معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با هنر و سرچشمه های آن و انواع و تاثیرات آن سر و کار دارد) زیباشناسی، مبحک هنرهای زیبا

معنی : زیبایی گرایی، زیبایی شناسی، مبحی معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با هنر و سرچشمه های آن و انواع و تاثیرات آن سر و کار دارد) زیباشناسی، مبحک هنرهای زیبا

aesthetics

aestival 2 estival

aestivation 1 estivation

aestivation 2 estivation

aeternum

aethete

aethetics

aetilogy

aetiological

<hr> رجوع شود به: etiology، علم تشخیصعلل امرا­، علت شناسی، انگیزه شناسی، تعلیل

رجوع شود به: etiology، علم تشخیصعلل امرا­، علت شناسی، انگیزه شناسی، تعلیل

aetiology

aetos

<hr> پیشوند برابر با: ad- (قبل از واژه هایی که با f آغاز می شود)، الکترونیک : بسامد صوتى

پیشوند برابر با: ad- (قبل از واژه هایی که با f آغاز می شود)، الکترونیک : بسامد صوتى

af the law

afable

afaik

<hr> موضوع، مطلب عمران : تاثیر کردن

موضوع، مطلب عمران : تاثیر کردن

afair

<hr> معنی : از دور، دورادور <hr> معانی دیگر : (قدیمی) در دور دست، بافاصله، غالبا قبل از ان from و بعدازان off میاید

معنی : از دور، دورادور معانی دیگر : (قدیمی) در دور دست، بافاصله، غالبا قبل از ان from و بعدازان off میاید

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران