پیشنهاد کاربران

<hr> معنی : ابجو، ابجو انگلیسی، آبجو ایل <hr> معانی دیگر : ایل، آبجو انگلیسی (فرق آن با آبجوی معمولی این است که تخمیر آن تند و در حرارت های نسبتا بالا انجام می شود)

معنی : ابجو، ابجو انگلیسی، آبجو ایل معانی دیگر : ایل، آبجو انگلیسی (فرق آن با آبجوی معمولی این است که تخمیر آن تند و در حرارت های نسبتا بالا انجام می شود)

<hr> معنی : الله بختی، بسته بهبخت <hr> معانی دیگر : شانسی، بختکی، فی البداهه

معنی : الله بختی، بسته بهبخت معانی دیگر : شانسی، بختکی، فی البداهه

aleatory

aleatory contract

aleatory music

alec

aleck

alectrona

alectrurus risora

alectrurus tricolour

aleh

aleho

alejandro n mayorkas

alektorophobia

<hr> معنی : انبیق <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: ال انبیق)، ابریق، تقطیرکردن، عرق کشی کردن

معنی : انبیق معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: ال انبیق)، ابریق، تقطیرکردن، عرق کشی کردن

alembic

aleotory

<hr> (ریاضی) الف ـ صفر (aleph-zero هم می گویند)

(ریاضی) الف ـ صفر (aleph-zero هم می گویند)

aleph null

alergie

alernative energy

<hr> معنی : اعلام خطر، اژیر هوایی، زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن <hr> معانی دیگر : هشیار، آماده، زرنگ، دارای حضور ذهن، چست، هشدار، آژیر، آگهباش، هشدار دادن، آگهباش دادن، آماده باش دادن، آژیر زدن، گوش به زنگ کردن، بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن

معنی : اعلام خطر، اژیر هوایی، زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن معانی دیگر : هشیار، آماده، زرنگ، دارای حضور ذهن، چست، هشدار، آژیر، آگهباش، هشدار دادن، آگهباش دادن، آماده باش دادن، آژیر زدن، گوش به زنگ کردن، بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن

alert

alert order

alert service

alerted

<hr> اماده باش دادن علوم نظامى : اعلام خطر کردن

اماده باش دادن علوم نظامى : اعلام خطر کردن

alerting

alerting signal

<hr> زیرکى، هشیارى، چابکى روانشناسى : هوشیارى

زیرکى، هشیارى، چابکى روانشناسى : هوشیارى

alertness

alerts

alessandro volta

aletheia

alethic

aleutian low

alexa

<hr> نوعی کوکتل، مخلوطی از چند نوشابه الکلی و غیر الکلی، اسم خاص مذکر، اسکندر، جزیره ی الکساندر (در غرب قطب جنوب)

نوعی کوکتل، مخلوطی از چند نوشابه الکلی و غیر الکلی، اسم خاص مذکر، اسکندر، جزیره ی الکساندر (در غرب قطب جنوب)

alexander

alexander graham bell

<hr> (روان پزشکی) از دست دادن قدرت خواندن، سلب نیروی خواندن (معمولا به علت صدمه ی مغزی)، ناخوانی، کوری کلمات (blindness word هم گفته می شود)

(روان پزشکی) از دست دادن قدرت خواندن، سلب نیروی خواندن (معمولا به علت صدمه ی مغزی)، ناخوانی، کوری کلمات (blindness word هم گفته می شود)

alexia

alexis tegzas

alexithymia

alexoz

alexytimia

<hr> بمب الفا علوم نظامى : الف

بمب الفا علوم نظامى : الف

alfa

<hr> معنی : یونجه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی ـ از ریشه ی عربی: الفشفشه) یونجه (medicago sativa)

معنی : یونجه معانی دیگر : (گیاه شناسی ـ از ریشه ی عربی: الفشفشه) یونجه (medicago sativa)

alfalfa

alfalfa meal

alfheim online

alfredi

alfredoisanitaliantourist

<hr> معنی : خارج از منزل، در هوای ازاد <hr> معانی دیگر : در هوای آزاد، خارج از جای سرپوشیده (al fresco هم می نویسند)

معنی : خارج از منزل، در هوای ازاد معانی دیگر : در هوای آزاد، خارج از جای سرپوشیده (al fresco هم می نویسند)

alfresco

alfven wave

<hr> جلبک، علف دریایی، خزه

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران