batch normalization

batch number

batch plant

<hr> دسته پردازی، پردازش دسته ای

دسته پردازی، پردازش دسته ای

batch processing

batch roaster

batch to batch

batch unistall

batchelor

batching pig

batching plant

<hr> چوب، چماق، عصا، چوکان زدن، خشت، گل اماده برای کوزهگری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، چشمک زدن، مژگان را تکان دادن، بال بال زدن، چوگان، چوگاندار، نیمه یا پاره اجر، (خودمانی) ضربت، چوگان زدن، (جانورشناسی) خفاش

چوب، چماق، عصا، چوکان زدن، خشت، گل اماده برای کوزهگری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، چشمک زدن، مژگان را تکان دادن، بال بال زدن، چوگان، چوگاندار، نیمه یا پاره اجر، (خودمانی) ضربت، چوگان زدن، (جانورشناسی) خفاش

bated

bated breath

<hr> معنی : شستشو، وان، استحمام، گرمابه، حمام فرنگی، حمام گرفتن، شستشو کردن، ابتنی کردن <hr> معانی دیگر : شستشو (بدن)، آبتنی، وان حمام، خزینه، (اتاق) حمام (در امریکا بیشتر می گویند: bathroom)، آب (برای شستشو و یا برای تنظیم حرارت و یا فرو بردن چیزی در آن و یا خیساندن و غیره)، ظرف، تشتک، (معمولا جمع) ساختمان یا اتاق های متعدد برای استحمام، (یونان و روم باستان) حمام عمومی، پختکاب، (معمولا جمع) چشمه و گرمابه های آب معدنی، (شیمی) الکترولیت، محلولی که برای تنظیم حرارت به کار می رود، (فلز کاری) فلز گداخته، (عکاسی) محلول برای ظاهر کردن و ثابت سازی عکس، (انگلیس) حمام کردن، شهر بات ( در جنوب غربی انگلیس)، (انگلیس) استخر شنا (عمومی)

معنی : شستشو، وان، استحمام، گرمابه، حمام فرنگی، حمام گرفتن، شستشو کردن، ابتنی کردن معانی دیگر : شستشو (بدن)، آبتنی، وان حمام، خزینه، (اتاق) حمام (در امریکا بیشتر می گویند: bathroom)، آب (برای شستشو و یا برای تنظیم حرارت و یا فرو بردن چیزی در آن و یا خیساندن و غیره)، ظرف، تشتک، (معمولا جمع) ساختمان ی

bath

bath foam

bath gel

bath oil

bath salts

bath sheet

bath towel

bath tup

<hr> معنی : ابتنی، شستشو کردن، استحمام کردن <hr> معانی دیگر : (امریکا) حمام کردن، به گرمابه رفتن، آبتنی کردن (برای شنا و خنک شدن)، شستشو دادن (مثلا چشم ها)، خیس کردن، نم زدن، غرق (در نور و محبت و غیره) کردن، (انگلیس) آبتنی، شنا، در آب فرو بردن، غسل دادن

معنی : ابتنی، شستشو کردن، استحمام کردن معانی دیگر : (امریکا) حمام کردن، به گرمابه رفتن، آبتنی کردن (برای شنا و خنک شدن)، شستشو دادن (مثلا چشم ها)، خیس کردن، نم زدن، غرق (در نور و محبت و غیره) کردن، (انگلیس) آبتنی، شنا، در آب فرو بردن، غسل دادن

bathe

<hr> معنی : خیس عرق شدن

bathe in sweat

bathed in

bather

bathers

bathes

<hr> معنی : پست، اعماقی <hr> معانی دیگر : مبتذل، (به طور باور نکردنی) احساساتی، نامربوط، عمقی، دون

معنی : پست، اعماقی معانی دیگر : مبتذل، (به طور باور نکردنی) احساساتی، نامربوط، عمقی، دون

bathetic

bathford

<hr> معنی : شستشو <hr> معانی دیگر : استحمام، غسل

معنی : شستشو معانی دیگر : استحمام، غسل

bathing

bathing beauty

bathing in sweat

<hr> معنی : شلوارشنا <hr> معانی دیگر : لباس شنا (در انگلیس bathing trunks و bathing costume هم می گویند)، شلوارشنا حامه شستشو، لنگ

معنی : شلوارشنا معانی دیگر : لباس شنا (در انگلیس bathing trunks و bathing costume هم می گویند)، شلوارشنا حامه شستشو، لنگ

bathing suit

<hr> حصیر یا فرشک پای وان حمام، پادری حمام

حصیر یا فرشک پای وان حمام، پادری حمام

bathmat

bathmetry

<hr> (زمین شناسی) ژرف صخره (برآمدگی گسترده ی سنگ های آتشفشانی در پایه ی کوه ها که فرسایش آنها را نمایان می کند)، ژرف سنگ (batholite هم می گویند)، باتولیت، نوعی سنگ چخماقی وسنگ اتش فشانی

(زمین شناسی) ژرف صخره (برآمدگی گسترده ی سنگ های آتشفشانی در پایه ی کوه ها که فرسایش آنها را نمایان می کند)، ژرف سنگ (batholite هم می گویند)، باتولیت، نوعی سنگ چخماقی وسنگ اتش فشانی

batholith

batholiths

bathory

<hr> رخت حمام، رب دشامبر، قدیفه (قطیفه)

رخت حمام، رب دشامبر، قدیفه (قطیفه)

bathrobe

bathrobes

bathrock

<hr> معنی : گرمابه، حمام <hr> معانی دیگر : مستراح

معنی : گرمابه، حمام معانی دیگر : مستراح

bathroom

bathroom cabinet

bathroom linen

bathroom scale

bathroom stall

<hr> استخر شنای سرپوشیده

baths

bathtobe

<hr> معنی : وان حمام، جای شستشوی بدن درحمام <hr> معانی دیگر : آبزن

معنی : وان حمام، جای شستشوی بدن درحمام معانی دیگر : آبزن

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران