call shotgun

call sign

<hr> 1- بلند بلند حرف زدن، داد زدن 2- به عمل دعوت کردن، به کار کشیدن 3- (کارگران را) به اعتصاب خواندن، (در کتابخانه) فیش یا کارتی که مشتریان عنوان و شماره ی کتاب مورد علاقه ی خود را روی آن می نویسند

1- بلند بلند حرف زدن، داد زدن 2- به عمل دعوت کردن، به کار کشیدن 3- (کارگران را) به اعتصاب خواندن، (در کتابخانه) فیش یا کارتی که مشتریان عنوان و شماره ی کتاب مورد علاقه ی خود را روی آن می نویسند

call slip

call somebody names

call someone back

call someone names

call someone out

<hr> (سهام و غیره) ارزش اسمی، تو خالی بودن تهدید کسی را با دعوت به مبارزه اثبات کردن، (پوکر) دست کسی را خواندن

(سهام و غیره) ارزش اسمی، تو خالی بودن تهدید کسی را با دعوت به مبارزه اثبات کردن، (پوکر) دست کسی را خواندن

call someone's bluff

call sth even

call sth off

call store

call the emergency

call the nature

<hr> (بازار اوراق قرضه) نرخ بهره ی وام های دیداری (عندالمطالبه)، حاضر غایب کردن

(بازار اوراق قرضه) نرخ بهره ی وام های دیداری (عندالمطالبه)، حاضر غایب کردن

call the roll

<hr> (در کتابخانه) فیش یا کارتی که مشتریان عنوان و شماره ی کتاب مورد علاقه ی خود را روی آن می نویسند، 1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن

(در کتابخانه) فیش یا کارتی که مشتریان عنوان و شماره ی کتاب مورد علاقه ی خود را روی آن می نویسند، 1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن

call the shots

<hr> تو خالی بودن تهدید کسی را با دعوت به مبارزه اثبات کردن، (پوکر) دست کسی را خواندن، اداره کردن، سرپرستی کردن، آقا بالا سر بودن، زمام در دست داشتن

تو خالی بودن تهدید کسی را با دعوت به مبارزه اثبات کردن، (پوکر) دست کسی را خواندن، اداره کردن، سرپرستی کردن، آقا بالا سر بودن، زمام در دست داشتن

call the tune

<hr> حاضر غایب کردن، درست پیش بینی کردن

حاضر غایب کردن، درست پیش بینی کردن

call the turn

call them

<hr> 1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن، (ورزش) تایم اوت گرفتن، درخواست تنفس کردن

1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن، (ورزش) تایم اوت گرفتن، درخواست تنفس کردن

call time

call timingly restriction

call to

call to a fight

<hr> اداره کردن، سرپرستی کردن، آقا بالا سر بودن، زمام در دست داشتن، 1- توضیح خواستن 2- توبیخ کردن

اداره کردن، سرپرستی کردن، آقا بالا سر بودن، زمام در دست داشتن، 1- توضیح خواستن 2- توبیخ کردن

call to account

call to action

call to arms

call to nature

call to sb

call trace

call transfer by caller hooking

<hr> معنی : جمع کردن، احضار کردن، بخاطر آوردن، تذکر دادن <hr> معانی دیگر : جلسه را رسمی کردن، (در جلسه) درخواست رعایت سکوت را کردن، 1- به خاطر آوردن، یادآور شدن 2- (به خدمت نظام) احضار کردن 3- تلفن زدن، احضار برای فعالیت های نظامی، دستور ارسال گزارش، شیپور احضار، بخاطر اوردن

معنی : جمع کردن، احضار کردن، بخاطر آوردن، تذکر دادن معانی دیگر : جلسه را رسمی کردن، (در جلسه) درخواست رعایت سکوت را کردن، 1- به خاطر آوردن، یادآور شدن 2- (به خدمت نظام) احضار کردن 3- تلفن زدن، احضار برای فعالیت های نظامی، دستور ارسال گزارش، شیپور احضار، بخاطر اوردن

call up

call up me

call upon

call waiting

<hr> معنی : صدازدنی، فراخواندنی <hr> معانی دیگر : 1- به خدمت زیر پرچم احضار کردن 2- (ارتش) شیپور زدن و پایین آوردن پرچم، عندالمطالبه، (دارای حق بازپرداخت مبلغ اوراق قرضه و غیره قبل از سررسید آنها) استردادی، پیش پرداخت پذیر

معنی : صدازدنی، فراخواندنی معانی دیگر : 1- به خدمت زیر پرچم احضار کردن 2- (ارتش) شیپور زدن و پایین آوردن پرچم، عندالمطالبه، (دارای حق بازپرداخت مبلغ اوراق قرضه و غیره قبل از سررسید آنها) استردادی، پیش پرداخت پذیر

callable

<hr> فراخواندن، فراخوان کردن، (برای گردهمایی) دعوت کردن، اوراق قرضه ی قابل پیش پرداخت (عندالمطالبه)

فراخواندن، فراخوان کردن، (برای گردهمایی) دعوت کردن، اوراق قرضه ی قابل پیش پرداخت (عندالمطالبه)

callable bonds

callaboration

callaborative

callapsed

callar

callataxi

callate

callaway

calleagues

<hr> معنی : فرا خوانده <hr> معانی دیگر : فرا خوانده

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران