<hr> معنی : تفوق، استیلاء، تسلط، چیرگی، غلبه، سلطه، فرمانروایی، تحکم، سلطنت، فرمانفرمای <hr> معانی دیگر : چیری، برتری، استیلا

معنی : تفوق، استیلاء، تسلط، چیرگی، غلبه، سلطه، فرمانروایی، تحکم، سلطنت، فرمانفرمای معانی دیگر : چیری، برتری، استیلا

domination

domination culture

<hr> تحکم کننده، حاکم، حکم فرما

تحکم کننده، حاکم، حکم فرما

dominator

<hr> فاحشه ی چیرگرای (که در مقابل پول مشتریان آزار طلب خود را اقناع می کند)

فاحشه ی چیرگرای (که در مقابل پول مشتریان آزار طلب خود را اقناع می کند)

dominatrix

<hr> سلطه گرا، چیرگرا، برتری خواه، قدرت طلب، سلطه گرانه، برتری خواهانه، تحکم آمیز، تحکم کننده

سلطه گرا، چیرگرا، برتری خواه، قدرت طلب، سلطه گرانه، برتری خواهانه، تحکم آمیز، تحکم کننده

domineering

domineering girl

domineeringly

doming

dominion of lions

<hr> معنی : یکی از مهره های بازی دومینو <hr> معانی دیگر : روپوش گشاد و کلاهدار (که با ماسک در بالماسکه ها و غیره می پوشند)، باشلق نقابدار، (ماسک سیاه که فقط بخش فوقانی چهره را می پوشاند) نیم نقاب، رخپوش کوچک، روبند، کسی که این رخپوش و روپوش را بپوشد، مهره یا تخته ی دومینو (که روی یک پهنه ی آن از یک تا شش نقطه حک شده است)، (جمع با فعل مفرد) بازی دومینو

معنی : یکی از مهره های بازی دومینو معانی دیگر : روپوش گشاد و کلاهدار (که با ماسک در بالماسکه ها و غیره می پوشند)، باشلق نقابدار، (ماسک سیاه که فقط بخش فوقانی چهره را می پوشاند) نیم نقاب، رخپوش کوچک، روبند، کسی که این رخپوش و روپوش را بپوشد، مهره یا تخته ی دومینو (که روی یک پهنه ی آن از یک تا شش نقطه

domino

<hr> تالی فاسد، اثر دومینو

domino effect

dominoes

<hr> (لاتین) خداوند، خدا، عیسی

(لاتین) خداوند، خدا، عیسی

dominus

domme

domn it

domo

domocentrism

domotics

domstic

<hr> معنی : سالار، آقا، لرد یا نجیب زاده، رئیس یا استاد یا عضو دانشکده، پوشیدن، برتن کردن <hr> معانی دیگر : رودخانه ی دون (در روسیه)، عنوان احترام آمیز اسپانیایی (معادل: sir انگلیسی) که پیش از نام می آید، نجیب زاده ی اسپانیایی، آدم برجسته، (عامیانه - در دانشگاه های آکسفورد و کمبریج انگلستان) استاد، استاد راهنما، (جامه) پوشیدن، (پارچه ی به خصوصی را) به تن کردن، اقا

معنی : سالار، آقا، لرد یا نجیب زاده، رئیس یا استاد یا عضو دانشکده، پوشیدن، برتن کردن معانی دیگر : رودخانه ی دون (در روسیه)، عنوان احترام آمیز اسپانیایی (معادل: sir انگلیسی) که پیش از نام می آید، نجیب زاده ی اسپانیایی، آدم برجسته، (عامیانه - در دانشگاه های آکسفورد و کمبریج انگلستان) استاد، استاد راهن

don 't jump to conclusions

don really care

don t backbite some much

don t be silly

don tbothermeimsleeping

don'be a tattle tale

<hr> معنی : نکن، مکن <hr> معانی دیگر : مخفف: do not، مکن not do : نکن

معنی : نکن، مکن معانی دیگر : مخفف: do not، مکن not do : نکن

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران