endorsing

<hr> (پزشکی - اسبابی که با آن درون حفره های بدن به ویژه مقعد و مثانه را می بینند) درون نما، اندوسکپ، درون بین

(پزشکی - اسبابی که با آن درون حفره های بدن به ویژه مقعد و مثانه را می بینند) درون نما، اندوسکپ، درون بین

endoscope

endoscopic anatomy

endoscopy

endoservicalzone

endosomatic

endosome

endosseous implant

endosteal

<hr> (زیست شناسی) استخوان درون (لایه ای که بین درون استخوان و مغز استخوان قرار دارد)

(زیست شناسی) استخوان درون (لایه ای که بین درون استخوان و مغز استخوان قرار دارد)

endosteum

endostomal

endosymbionet hypothesis

endosymbiont

endosymbiosis

endosymbiotic

endosymbiotic theory

endothelial

<hr> رجوع شود به: warmblooded، درون گرما

رجوع شود به: warmblooded، درون گرما

endothermal

<hr> (شیمی - تنکرد شناسی) گرماگیر، درون گرما، زاده گرمای درونی ناشی ازحرارت داخلی یاعکس عمل ان

(شیمی - تنکرد شناسی) گرماگیر، درون گرما، زاده گرمای درونی ناشی ازحرارت داخلی یاعکس عمل ان

endothermic

endothermic process

endothermic reaction

endothermy

<hr> (زیست شناسی) درون زهر

endotoxin

endovascular

<hr> معنی : وقف کردن، چیزی را وقف کردن، اعطا کردن به، موهبت بخشیدن به <hr> معانی دیگر : (استعدادهای خداداد و غیره) ارزانی داشتن، بهره مند کردن، به ودیعه گذاشتن، دادن، نسبت دادن به، منتسب دانستن به، پیواندن، (به دانشگاه و بیمارستان و غیره) وقف کردن، (پول یا ملک) بخشیدن، اعطا کردن، عطیه دادن، دهش کردن، با with بخشیدن به، به صیغه اسم مفعول دارا

معنی : وقف کردن، چیزی را وقف کردن، اعطا کردن به، موهبت بخشیدن به معانی دیگر : (استعدادهای خداداد و غیره) ارزانی داشتن، بهره مند کردن، به ودیعه گذاشتن، دادن، نسبت دادن به، منتسب دانستن به، پیواندن، (به دانشگاه و بیمارستان و غیره) وقف کردن، (پول یا ملک) بخشیدن، اعطا کردن، عطیه دادن، دهش کردن، با with 

endow

endow with

endowe

<hr> صاحب مال و مکنت، متصف

endowed

endowed wiht

endowed with

endowmcnt

<hr> معنی : موهبت، اعطا، دارا <hr> معانی دیگر : وقف، موقوفه، بخشش، دهش، عطیه، پیشیارش، شاد داد، اهداییه، (استعداد طبیعی و غیره) ودیعه، نعمت، داده، بهره مند سازی، دادن، ودیعه سپاری (استعداد و غیره)، پیوانش

معنی : موهبت، اعطا، دارا معانی دیگر : وقف، موقوفه، بخشش، دهش، عطیه، پیشیارش، شاد داد، اهداییه، (استعداد طبیعی و غیره) ودیعه، نعمت، داده، بهره مند سازی، دادن، ودیعه سپاری (استعداد و غیره)، پیوانش

endowment

endpin

endpoint temp

endrose

ends

ends of line

ends up

ends up being too noisy

<hr> معنی : بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، وادار کردن، پوشیدن، بخشیدن به <hr> معانی دیگر : (با: with) ارزانی داشتن به، اعطا کردن به، بخشیدن به با with پوشانیدن

معنی : بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، وادار کردن، پوشیدن، بخشیدن به معانی دیگر : (با: with) ارزانی داشتن به، اعطا کردن به، بخشیدن به با with پوشانیدن

endue

endung inventory

<hr> معنی : پایداری، تحمل، سر سختی <hr> معانی دیگر : قدرت تحمل، بردباری، شکیبایی، استقامت، ایستادگی، فریوری، طاقت، پایست، پایمردی، یارایی، (حداکثر زمانی که هواپیما یا موتور و غیره می تواند با کارآیی کار کند) پایایی، (نادر) سختی، مصیبت، محنت، رنج، پایداری 0

معنی : پایداری، تحمل، سر سختی معانی دیگر : قدرت تحمل، بردباری، شکیبایی، استقامت، ایستادگی، فریوری، طاقت، پایست، پایمردی، یارایی، (حداکثر زمانی که هواپیما یا موتور و غیره می تواند با کارآیی کار کند) پایایی، (نادر) سختی، مصیبت، محنت، رنج، پایداری 0

endurance

endurance limit

endurance riding

<hr> آزمون پایداری، مسابقه ی استقامت

آزمون پایداری، مسابقه ی استقامت

endurance test

endurance training

endurant

<hr> معنی : تحمل کردن، متحمل شدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن <hr> معانی دیگر : (درد و خستگی و غیره) تاب آوردن، رنج بردن، (درد) کشیدن، پایستن، یارا داشتن، (با شرایط نامساعد) ساختن، شکیبایی کردن، بردبار بودن، به روی خود نیاوردن، پایداری کردن، دوام آوردن، استقامت کردن، پایدار ماندن، پاینده بودن، جاودان بودن، پایا بودن، بردباری کردن دربرابر

معنی : تحمل کردن، متحمل شدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن معانی دیگر : (درد و خستگی و غیره) تاب آوردن، رنج بردن، (درد) کشیدن، پایستن، یارا داشتن، (با شرایط نامساعد) ساختن، شکیبایی کردن، بردبار بودن، به روی خود نیاوردن، پایداری کردن، دوام آوردن، استقامت کردن، پایدار ماندن، پایند

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران