پیشنهاد کاربران

external interference

external internal trip

external life

external member

external obilage

external object

external oblique

external oblique ridge

external ophthalmoplegia

external overvoltage

external pressure

external shrinkage

external ssd

external trip

external vent

external wave

externalisation

externalisation externalization

externalise

<hr> (توجه بیش از حد به ظواهر) نماگرایی، نماپرستی، ظاهرپرستی

(توجه بیش از حد به ظواهر) نماگرایی، نماپرستی، ظاهرپرستی

externalism

externalist

<hr> پى امدهاى خارجى بازرگانى : اثرات خارجى

پى امدهاى خارجى بازرگانى : اثرات خارجى

externalities

<hr> معنی : بیگانگی، وقوع در خارج، احوال ظاهری <hr> معانی دیگر : برونی بودن، برون بود

معنی : بیگانگی، وقوع در خارج، احوال ظاهری معانی دیگر : برونی بودن، برون بود

externality

externalization

<hr> برونی کردن، خارجی کردن، موجودیت خارجی دادن به، (از صورت روحی یا فکری) به صورت جسمی درآوردن، (روان شناسی) برونی پنداشتن، تندیس بخشی کردن، ظاهری ساختن، وجودخارجی، واقعیت خارجی قائل شدن برای

برونی کردن، خارجی کردن، موجودیت خارجی دادن به، (از صورت روحی یا فکری) به صورت جسمی درآوردن، (روان شناسی) برونی پنداشتن، تندیس بخشی کردن، ظاهری ساختن، وجودخارجی، واقعیت خارجی قائل شدن برای

externalize

externalized

externalized language

externalizer

externalizing

externalizing disorder

<hr> ازبیرون، بظاهر، ظاهرا

externally

externship

exteroception

extest

exteunded family

extinc

<hr> معنی : تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده <hr> معانی دیگر : غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسوخ، کهنه، برافتاده

معنی : تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده معانی دیگر : غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسوخ، کهنه، برافتاده

extinct

extinct in the wild

extinct language

extinct species

extinct volcano

<hr> معنی : خمود، خاموشی، انهدام، اعدام، انقراض، اطفاء، خاموش سازی <hr> معانی دیگر : خاموش کردن (آتش و غیره)، اطفا، نابودی، نیستی، نایابی، ویرانی، برافتادگی، نسخ، برافکنی، منسوخ سازی، از میان رفتن

معنی : خمود، خاموشی، انهدام، اعدام، انقراض، اطفاء، خاموش سازی معانی دیگر : خاموش کردن (آتش و غیره)، اطفا، نابودی، نیستی، نایابی، ویرانی، برافتادگی، نسخ، برافکنی، منسوخ سازی، از میان رفتن

extinction

extinction coefficient

extinction depth

extinction ratio

extinction risk

extincttion

<hr> معنی : کشتن، فرو نشاندن، خاموش کردن، منقرض کردن <hr> معانی دیگر : (آتش و غیره) خاموش کردن، آتش نشانی کردن، اطفا کردن، (امید و عمر و غیره) به پایان رساندن، ازمیان بردن، نابود کردن، برانداختن، نیست کردن، (نفس و صدا و غیره) خفه کردن، ساکت کردن، تحت الشعاع قرار دادن، در پرتو گذاشتن، سایه افکندن بر، محو کردن، بی جلوه کردن، خفه کردن، منقر­ کردن

معنی : کشتن، فرو نشاندن، خاموش کردن، منقرض کردن معانی دیگر : (آتش و غیره) خاموش کردن، آتش نشانی کردن، اطفا کردن، (امید و عمر و غیره) به پایان رساندن، ازمیان بردن، نابود کردن، برانداختن، نیست کردن، (نفس و صدا و غیره) خفه کردن، ساکت کردن، تحت الشعاع قرار دادن، در پرتو گذاشتن، سایه افکندن بر، محو کردن،

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران