پیشنهاد کاربران

felt up

felt weak

felting down

feltpen

felty texture

fema

<hr> معنی : ماده، زن، مؤنث، جنس ماده، نسوان، مونی، جانور ماده، زنانه <hr> معانی دیگر : ماچه، لاس (در برابر: نر male)، وابسته به زنان، (در لوله کشی و نجاری و مکانیکی) مادگی (در برابر : نرگی یا زبانه)، فرورفتگی، درز، دختر، (گیاه شناسی) بی بساک، بی پرچم، مادینه، مادگانی، (بخش) میوه زا، رجوع شود به: feminine، مونک

معنی : ماده، زن، مؤنث، جنس ماده، نسوان، مونی، جانور ماده، زنانه معانی دیگر : ماچه، لاس (در برابر: نر male)، وابسته به زنان، (در لوله کشی و نجاری و مکانیکی) مادگی (در برابر : نرگی یا زبانه)، فرورفتگی، درز، دختر، (گیاه شناسی) بی بساک، بی پرچم، مادینه، مادگانی، (بخش) میوه زا، رجوع شود به: feminine، مون

female

female athlete triad

<hr> بسط ماده، اتصال ماده

female connector

female development

female dominance

female dominated

female family planning provider

female fertile

female gasket

female genital cutting

female genital mutilation

female lead

female mold

female professor

female pseudohermaphroditism

female school maid

female singer

female supremacist

femaleness

females

fematic

femboy

femdom

femicide

femin

<hr> معنی : مونی، زنان، جنس زن، مربوط بهجنس زن، مادین <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) مونث، مادینه، زنانه، زن منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه، (مرد ـ تحقیرآمیز) زن صفت، ضعیف و ترسو، (موسیقی) دارای پایان ملایم، (شعر) قافیه ی غیرمشدد، جنس لطیف، (جمع) نسوان، مونک

معنی : مونی، زنان، جنس زن، مربوط بهجنس زن، مادین معانی دیگر : (دستور زبان) مونث، مادینه، زنانه، زن منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه، (مرد ـ تحقیرآمیز) زن صفت، ضعیف و ترسو، (موسیقی) دارای پایان ملایم، (شعر) قافیه ی غیرمشدد، جنس لطیف، (جمع) نسوان، مونک

feminine

feminine proper

feminine proper name

<hr> معنی : زنانگی <hr> معانی دیگر : ظرافت

معنی : زنانگی معانی دیگر : ظرافت

femininity

<hr> معنی : عقیده بهبرابری زن ومرد، طرفداری اززنان <hr> معانی دیگر : جنبش برابری زن و مرد، جنبش آزادی زنان

معنی : عقیده بهبرابری زن ومرد، طرفداری اززنان معانی دیگر : جنبش برابری زن و مرد، جنبش آزادی زنان

feminism

<hr> معنی : طرفدار حقوق زنان <hr> معانی دیگر : طرفدار حقوق زنان

معنی : طرفدار حقوق زنان معانی دیگر : طرفدار حقوق زنان

واژه های حرف "f" - پیشنهاد کاربران