film boiling regime

film buff

film coated

film coated tablet

film cooling

film crew

film director

film extra

film extras

film festival

film gauge

film going

film laboratory

film library

film loader

<hr> (سینمایی) فیلمساز، سینما پرداز، کارگردان

(سینمایی) فیلمساز، سینما پرداز، کارگردان

film maker

<hr> فیلم سیاه (سبکی از فیلم های سال های 1940 و 1950 که آکنده از بد بینی و سرنوشت گرایی بوده و با جنایت و فساد در شهرها سر و کار داشت)

فیلم سیاه (سبکی از فیلم های سال های 1940 و 1950 که آکنده از بد بینی و سرنوشت گرایی بوده و با جنایت و فساد در شهرها سر و کار داشت)

film noir

film opening

film producer

film star

film stills

film version

filmaholic

filmcell

<hr> سینما رو، اهل فیلم وسینما

سینما رو، اهل فیلم وسینما

filmgoer

filming

<hr> فیلمنامه (فهرست فیلم های کارگردان یا موضوع خاص)

فیلمنامه (فهرست فیلم های کارگردان یا موضوع خاص)

filmography

films stained

filmset

<hr> معنی : فیلم مانند <hr> معانی دیگر : غشا مانند، مانند پرده ای بسیارنازک (مثلا روی آب)، لایه مانند، نازک لای مانند، پوسته مانند، غبارسان، غبار گرفته

معنی : فیلم مانند معانی دیگر : غشا مانند، مانند پرده ای بسیارنازک (مثلا روی آب)، لایه مانند، نازک لای مانند، پوسته مانند، غبارسان، غبار گرفته

filmy

filofax

<hr> (در برخی جانداران تک یاخته ای) برگ پا (پای کاذب که از دشته یا اکتوپلاسم تشکیل شده است)

(در برخی جانداران تک یاخته ای) برگ پا (پای کاذب که از دشته یا اکتوپلاسم تشکیل شده است)

filopodium

filosenterism

filp it over

filp open

<hr> معنی : صافی، پالونه، صاف کن، اب صاف کردن، پالودن، تصفیه کردن، صاف کردن <hr> معانی دیگر : (اسباب تصفیه ی آب و گاز و هوا) پالونه، پالاوان، بیزه، فیلتر، پرویزن، پا لایه، پالاگر، مشتوک، (نور - فیزیک) برق پالا (دستگاهی که فقط جریانات برق دارای بسامدهای بخصوصی را عبور می دهد)، نور پالا (ماده ای که برخی از رنگ ها را عبور نمی دهد)، پالاییدن، از صافی گذراندن، (با:out) زدودن از، (مجازی - از میان چیزی مانند پالونه یا صافی عبور کردن) آهسته رد شدن، (با: through) تراویدن، رد شدن و پخش شدن، (خبر و غیره) درز کردن، هر ماده ای که برای پالاییدن یا صافی کردن به کار می رود مثلا: کاغذ به شکل قیف، شن و ماسه، غشا، پنبه، زغال، نمد، پارچه، توری، چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرند ولی حائل پرتوهای دیگر است

معنی : صافی، پالونه، صاف کن، اب صاف کردن، پالودن، تصفیه کردن، صاف کردن معانی دیگر : (اسباب تصفیه ی آب و گاز و هوا) پالونه، پالاوان، بیزه، فیلتر، پرویزن، پا لایه، پالاگر، مشتوک، (نور - فیزیک) برق پالا (دستگاهی که فقط جریانات برق دارای بسامدهای بخصوصی را عبور می دهد)، نور پالا (ماده ای که برخی از رنگ 

filter

filter basket

filter brewing

filter bubble

filter cloth

filter coffee

filter convolution

filter down

<hr> (جانور شناسی - جانوری که از راه پالودن آب یا هوا مواد مغذی به دست می آورد مانند برخی نهنگ ها و ابرها) پالیده خوار

(جانور شناسی - جانوری که از راه پالودن آب یا هوا مواد مغذی به دست می آورد مانند برخی نهنگ ها و ابرها) پالیده خوار

واژه های حرف "f" - پیشنهاد کاربران