header line

headest

<hr> معنی : سراسیمه، از سر <hr> معانی دیگر : با سر، با شیرجه، سربجلو، باکله، باکله، سربجلو، از سر، سراسیمه

معنی : سراسیمه، از سر معانی دیگر : با سر، با شیرجه، سربجلو، باکله، باکله، سربجلو، از سر، سراسیمه

headfirst

<hr> معنی : روسری، پوشش سر <hr> معانی دیگر : (آنچه که سر را می پوشاند یا مصون می کند) کلاه، خود، باشام، سرپوش، سرجامه، چارقد، لچک، مقنعه، سرافزار، پوشش سر، روسری

معنی : روسری، پوشش سر معانی دیگر : (آنچه که سر را می پوشاند یا مصون می کند) کلاه، خود، باشام، سرپوش، سرجامه، چارقد، لچک، مقنعه، سرافزار، پوشش سر، روسری

headgear

<hr> شکارگر سر (عضو برخی از قبایل بدوی که سر دشمن را بریده و برای افتخار حفظ می کردند)

شکارگر سر (عضو برخی از قبایل بدوی که سر دشمن را بریده و برای افتخار حفظ می کردند)

headhunter

headhunters

headhunting

<hr> معنی : سرنامه، عنوان، سرصفحه، عنوان گذاری، باسرتوپ زدن، تاریخ و نشانی نویسنده کاغذ <hr> معانی دیگر : سرتیتر، (بخشی از یک موضوع) بخش، قسمت، طبقه بندی، جهت حرکت (هواپیما یا کشتی و غیره)، سویش، مسیر، تاری&nbsp; ونشانی نویسنده کاغذ

معنی : سرنامه، عنوان، سرصفحه، عنوان گذاری، باسرتوپ زدن، تاریخ و نشانی نویسنده کاغذ معانی دیگر : سرتیتر، (بخشی از یک موضوع) بخش، قسمت، طبقه بندی، جهت حرکت (هواپیما یا کشتی و غیره)، سویش، مسیر، تاری ونشانی نویسنده کاغذ

heading

heading east

heading fire head fire

heading for

heading hold

heading off a bomber

heading stage

heading to

heading toward

<hr> عمران : بالا امدن سطح اب

عمران : بالا امدن سطح اب

heading up

headings

headkerchief

headlamp

<hr> معنی : بی سر <hr> معانی دیگر : سر بریده، بی رئیس، بی سرور، بی مدیر، بی سرپرست

معنی : بی سر معانی دیگر : سر بریده، بی رئیس، بی سرور، بی مدیر، بی سرپرست

headless

<hr> معنی : چراغ جلو، چراغ، چراغ جلو ماشین <hr> معانی دیگر : (اتومبیل و لوکوموتیو و غیره) چراغ جلو، چراه جلو ماشین

معنی : چراغ جلو، چراغ، چراغ جلو ماشین معانی دیگر : (اتومبیل و لوکوموتیو و غیره) چراغ جلو، چراه جلو ماشین

headlight

headlight adjusting screw

headlight bucket

headlight cover

headlight flasher

headlight levelling

headlight levelling control

headlight on off delay system

headlight visor

headlight wash wipe

headlights

<hr> معنی : عنوان، سرصفحه، عنوان سرصفحه روزنامه <hr> معانی دیگر : سرصفحه ی کتاب (که شماره ی صفحه و غیره را ذکر می کند)، (روزنامه و غیره) عنوان مقاله، تیتر، (اخبار رادیو و غیره) خبر مهم، اهم اخبار، (به مقاله و غیره) عنوان دادن، تیتر تعیین کردن، شناساندن، عنوان، سرصفحه، عنوان سرصفحه روزنامه

معنی : عنوان، سرصفحه، عنوان سرصفحه روزنامه معانی دیگر : سرصفحه ی کتاب (که شماره ی صفحه و غیره را ذکر می کند)، (روزنامه و غیره) عنوان مقاله، تیتر، (اخبار رادیو و غیره) خبر مهم، اهم اخبار، (به مقاله و غیره) عنوان دادن، تیتر تعیین کردن، شناساندن، عنوان، سرصفحه، عنوان سرصفحه روزنامه

headline

headline act

headline news

<hr> معنی : نویسنده سرمقاله روزنامه <hr> معانی دیگر : هنرپیشه یا هنرمندی که درباره اش بسیار تبلیغ شده است، سرصفحه نویس، کسیکه نامش دربالاى صفحه اى نموداراست، سردسته

معنی : نویسنده سرمقاله روزنامه معانی دیگر : هنرپیشه یا هنرمندی که درباره اش بسیار تبلیغ شده است، سرصفحه نویس، کسیکه نامش دربالاى صفحه اى نموداراست، سردسته

headliner

headliners

headlines

<hr> (کشتی گیری) قفل کردن سر حریف

(کشتی گیری) قفل کردن سر حریف

headlock

<hr> معنی : تند، بی پروا، سراسیمه، بادست پاچگی <hr> معانی دیگر : از جلو، باسر، از سر، با کله، با شتاب بسیار، باشدت زیاد، بی مهابا، بدون خودداری، بی فکرانه، نسنجیده، (شعر قدیم) سراشیب، سرازیر، پرشیب، پرتگاه مانند، سربجلو، شیرجه رونده، معلق، عجول

معنی : تند، بی پروا، سراسیمه، بادست پاچگی معانی دیگر : از جلو، باسر، از سر، با کله، با شتاب بسیار، باشدت زیاد، بی مهابا، بدون خودداری، بی فکرانه، نسنجیده، (شعر قدیم) سراشیب، سرازیر، پرشیب، پرتگاه مانند، سربجلو، شیرجه رونده، معلق، عجول

headlong

<hr> معنی : سرپرست، سالار، رئیس، پیشوا، سر عمله <hr> معانی دیگر : سرور، میر، سرجنبان، سردمدار، بزرگ، بزرگتر

معنی : سرپرست، سالار، رئیس، پیشوا، سر عمله معانی دیگر : سرور، میر، سرجنبان، سردمدار، بزرگ، بزرگتر

headman

<hr> (معمولا جمع) گوشی، هدفون، گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره بر روی گوش ثابت میشود

(معمولا جمع) گوشی، هدفون، گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره بر روی گوش ثابت میشود

headphone

headphones

<hr> معنی : سر، سرصفحه، هوش، کلاه، ادراک، سرلوحه، ادم باهوش، هر التی که روی سر قرار میگیرد <hr> معانی دیگر : (آنچه که سر را بپوشاند) کلاهخود، کلاه ایمنی، کله، فکر، عقل، کلاه، سرصفحه درکتاب، ارایش، مج، هوش، ادراک، ادم باهوش، قسمت بالا، هر التی که روی سر قرارمیگیرد

معنی : سر، سرصفحه، هوش، کلاه، ادراک، سرلوحه، ادم باهوش، هر التی که روی سر قرار میگیرد معانی دیگر : (آنچه که سر را بپوشاند) کلاهخود، کلاه ایمنی، کله، فکر، عقل، کلاه، سرصفحه درکتاب، ارایش، مج، هوش، ادراک، ادم باهوش، قسمت بالا، هر التی که روی سر قرارمیگیرد

headpiece

<hr> ارکان علوم نظامى : قرارگاه

ارکان علوم نظامى : قرارگاه

headquarter

headquartered

<hr> معنی : مرکز فرماندهی، مرکز کار، برج نظارت <hr> معانی دیگر : اداره ی مرکزی، (به ویژه ارتش و پلیس) ستاد، مرکزفرماندهی کل، اداره مرکزی، اداره کل، مرکز فرماندهی، برج نظارت، مرکز کار

معنی : مرکز فرماندهی، مرکز کار، برج نظارت معانی دیگر : اداره ی مرکزی، (به ویژه ارتش و پلیس) ستاد، مرکزفرماندهی کل، اداره مرکزی، اداره کل، مرکز فرماندهی، برج نظارت، مرکز کار

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران