پیشنهاد کاربران

homifocal

<hr> (موشک و غیره) وابسته به هدایت، رهنمودی، رهنمودین، هدفیاب، به سوی خانه یا هدف، عازم منزل، به طرف سرمنزل، لانهیاب، نامهرسان، قاصد

(موشک و غیره) وابسته به هدایت، رهنمودی، رهنمودین، هدفیاب، به سوی خانه یا هدف، عازم منزل، به طرف سرمنزل، لانهیاب، نامهرسان، قاصد

homing

hominidae

hominin

hominine

hominini

<hr> (فرانسه - رجوع شود به: homage) بزرگداشت هنرمند (نویسنده یا آهنگساز و غیره) از راه به کار بردن برخی از ویژگی های آثار او،تقلید تجلیل آمیز

(فرانسه - رجوع شود به: homage) بزرگداشت هنرمند (نویسنده یا آهنگساز و غیره) از راه به کار بردن برخی از ویژگی های آثار او،تقلید تجلیل آمیز

hommage

homme

<hr> معنی : آدم، انسان <hr> معانی دیگر : پیشوند : هم -، برابر، همان، جور [homograph]، (زیست شناسی) جنس انسان (تیره ی hominidae که شامل انسان کنونی homo sapiens و انسان های نابود مانند homo erectus و homo habilis و غیره می شود)، مخفف : (خودمانی - تحقیر آمیز) همجنس باز (homosexual)، جانورانی که انسان وانواع میمون ها نیز جزو ان بشمار میروند، ادم

معنی : آدم، انسان معانی دیگر : پیشوند : هم -، برابر، همان، جور [homograph]، (زیست شناسی) جنس انسان (تیره ی hominidae که شامل انسان کنونی homo sapiens و انسان های نابود مانند homo erectus و homo habilis و غیره می شود)، مخفف : (خودمانی - تحقیر آمیز) همجنس باز (homosexual)، جانورانی که انسان وانواع میم

homo

homo economicus

homo erectus

homo faber

homo habilis

homo phenomenon

<hr> (نام علمی انسان امروزی) انسان، انسان، نام علمی انسان، نوع انسان

(نام علمی انسان امروزی) انسان، انسان، نام علمی انسان، نوع انسان

homo sapiens

homo viator

homocentric

homoclite

homocystinuria

homoeopathy

homoeothermic

homoerotic

homofocal headlight

homogametic sex

homoge

<hr> معنی : یکجوری، هم جنسی <hr> معانی دیگر : هم جنسی، یکجوری

معنی : یکجوری، هم جنسی معانی دیگر : هم جنسی، یکجوری

homogeneity

<hr> معنی : مشابه، یکجور، هم جنس <hr> معانی دیگر : (یک چیز که اجزای آن هماننداند) یکدست، یک ریخت، (در مورد مردم و فرهنگ و غیره) یکجور، همانند، سازگار، (دو یا چند چیز دارای ساختمان و ویژگی ها و نهاد همانند) همگن (در برابر : ناهمگن heterogeneous)، رجوع شود به: homogenous، (ریاضی) یکنواخت، هموژن، متجانس، زیست شناسی مقاربت کننده باهم جنس خود، متوافق

معنی : مشابه، یکجور، هم جنس معانی دیگر : (یک چیز که اجزای آن هماننداند) یکدست، یک ریخت، (در مورد مردم و فرهنگ و غیره) یکجور، همانند، سازگار، (دو یا چند چیز دارای ساختمان و ویژگی ها و نهاد همانند) همگن (در برابر : ناهمگن heterogeneous)، رجوع شود به: homogenous، (ریاضی) یکنواخت، هموژن، متجانس، زیست شن

homogeneous

homogeneous body

homogeneous freezing

homogeneous halfspace soil

homogeneously

homogenisation

homogenise

<hr> معنی : هم جنسشدگی، هم جنس و یکجورسازی <hr> معانی دیگر : سنخیت

معنی : هم جنسشدگی، هم جنس و یکجورسازی معانی دیگر : سنخیت

homogenization

<hr> معنی : یکجور و هم جنس کردن <hr> معانی دیگر : (همگن کردن شیر بطوریکه کره و چربی آن به طور متساوی پخش باشد و رو نیاید) هموژنیزه کردن، یکدست کردن، همگونه کردن، متجانس کردن

معنی : یکجور و هم جنس کردن معانی دیگر : (همگن کردن شیر بطوریکه کره و چربی آن به طور متساوی پخش باشد و رو نیاید) هموژنیزه کردن، یکدست کردن، همگونه کردن، متجانس کردن

homogenize

homogenized

homogenizer

homogenizing

<hr> (دارای ساختمان همانند به واسطه ی هم تباری) جورزاد، همگن زاد

(دارای ساختمان همانند به واسطه ی هم تباری) جورزاد، همگن زاد

homogenous

homogenous population

<hr> (واژه ای که هم املای واژه ی دیگر است ولی در معنی و ریشه و گاهی تلفظ با آن فرق دارد مانند واژه های (bow(1 و (bow(2 و (bow(3) هم نویسه، کلمه ای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد مثل bark بمعنی عوعوکردن و bark بمعنی پوست درخت

(واژه ای که هم املای واژه ی دیگر است ولی در معنی و ریشه و گاهی تلفظ با آن فرق دارد مانند واژه های (bow(1 و (bow(2 و (bow(3) هم نویسه، کلمه ای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد مثل bark بمعنی عوعوکردن و bark بمعنی پوست درخت

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران