hyperbolic discounting

hyperbolic navigation

hyperbolic navigation system

hyperbolic paraboloid

hyperboloid of two sheets

hyperbranched

hypercalcemia

hypercalciuria

hypercarotenemia

hypercatabolism

<hr> روانشناسى : نیروگذارى زیاد

روانشناسى : نیروگذارى زیاد

hypercathexis

hypercementosis

hyperchange

hyperchromasia

hyperchromicity

hypercoagulability

hypercompetition

hypercompetitive

hyperconnect

hyperconnected

hyperconsumption

hyperconvergence

<hr> (دستور زبان - کاربرد غیرمصطلح ناشی از زیاده روی در پیروی از قوانین دستوری و بد سلیقگی مثلا: between you and i) وسواس دستوری

(دستور زبان - کاربرد غیرمصطلح ناشی از زیاده روی در پیروی از قوانین دستوری و بد سلیقگی مثلا: between you and i) وسواس دستوری

hypercorrection

<hr> عیب جو، ایرادگیر، ایرادی، نق نقو، خرده گیر، موشکاف، بیش از حد خرده گیر

عیب جو، ایرادگیر، ایرادی، نق نقو، خرده گیر، موشکاف، بیش از حد خرده گیر

hypercritical

hyperdense

hyperdimension

hyperdunk

hyperechoic

hyperelastic

hyperellipsoidal

hyperemesis

<hr> معنی : پرخونی، احتقان، خون انباری <hr> معانی دیگر : hyper(a)emia غلبه ء خون، انباشتگی خون، تراکم خون <hr> (جریان زیادی خون یا انباشتگی خون در بافت یا اندام) پرخونی، خون انباشت، خون انباشتگی، طب احتقان، پرخونی در عضو

معنی : پرخونی، احتقان، خون انباری معانی دیگر : hyper(a)emia غلبه ء خون، انباشتگی خون، تراکم خون (جریان زیادی خون یا انباشتگی خون در بافت یا اندام) پرخونی، خون انباشت، خون انباشتگی، طب احتقان، پرخونی در عضو

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران