<hr> معنی : نوجوان، خردسال، کودکانه، بچگانه، احمقانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان <hr> معانی دیگر : جوان، طفل، بچه، (زمین شناسی ـ در مورد گاز یا آب و غیره: خارج شونده از اعماق زمین برای اولین بار) نخستین (magmatic هم می گویند)، (گیاه شناسی ـ جانورشناسی: گیاه یا جانور جوانی که از نظر شکل و ویژگی های دیگر با نوع بالغ خود فرق دارد) نونهال، جوانچه، جوانی، وابسته به جوانی یا نوجوانی، نونهالانه، نونهالی، هنرپیشه ای که نقش نوجوانان را بازی می کند، (امریکا) کتاب برای نوجوانان، کتاب خردسالان، (اسبدوانی و اسب پروری) اسب مسابقه ای دوساله

معنی : نوجوان، خردسال، کودکانه، بچگانه، احمقانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان معانی دیگر : جوان، طفل، بچه، (زمین شناسی ـ در مورد گاز یا آب و غیره: خارج شونده از اعماق زمین برای اولین بار) نخستین (magmatic هم می گویند)، (گیاه شناسی ـ جانورشناسی: گیاه یا جانور جوانی که از نظر شکل و ویژگی های دیگر با ن

juvenile

juvenile collection

juvenile crime

juvenile crime rising

<hr> بزهکاری خردسالان، بزهکاری نوجوانان (معمولا زیر 18 ساله)

بزهکاری خردسالان، بزهکاری نوجوانان (معمولا زیر 18 ساله)

juvenile delinquency

juvenile delinquent

juvenile diabetes

juvenile hall

juvenile investigator

juvenile justice

juvenile spondyloarthropathy

juvenile wood

<hr> (نوشته یا نقاشی و غیره که در نوجوانی هنرمند یا نویسنده انجام شده است) آثار دوران نوجوانی (یا خردسالی)، اثار دوره جوانی، تالیفات دوره جوانی شعرا ونویسندگان بزرگ

(نوشته یا نقاشی و غیره که در نوجوانی هنرمند یا نویسنده انجام شده است) آثار دوران نوجوانی (یا خردسالی)، اثار دوره جوانی، تالیفات دوره جوانی شعرا ونویسندگان بزرگ

juvenilia

juvenocracy

juvenoia

juventus

juvie

juxta articular

juxtacrine

juxtaglomerul

juxtamedullary

<hr> معنی : پهلوی هم گذاشتن، پیش هم گذاشتن <hr> معانی دیگر : کنار هم گذاشتن، کنار به کنار قرار دادن

معنی : پهلوی هم گذاشتن، پیش هم گذاشتن معانی دیگر : کنار هم گذاشتن، کنار به کنار قرار دادن

juxtapose

juxtaposed

juxtaposing

<hr> معنی : مجاورت، پهلوی هم گذاری <hr> معانی دیگر : پهلوی هم گذاری، مجاورت

معنی : مجاورت، پهلوی هم گذاری معانی دیگر : پهلوی هم گذاری، مجاورت

واژه های حرف "j" - پیشنهاد کاربران