<hr> معنی : موضوعمهم تکراری <hr> معانی دیگر : مو، عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چند دفعه تکرار میشود

معنی : موضوعمهم تکراری معانی دیگر : مو، عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چند دفعه تکرار میشود

leitmotif

leito

lekking

lelin

<hr> معنی : معشوقه، فاسق، دلبر <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، عاشق یا معشوق، یار، دلدار، دریاچه ی ژنو، دریاچه لمان، معشوق

معنی : معشوقه، فاسق، دلبر معانی دیگر : (قدیمی)، عاشق یا معشوق، یار، دلدار، دریاچه ی ژنو، دریاچه لمان، معشوق

leman

lemel

lemi shin

<hr> معنی : عنوان، اصل موضوع، خلاصهءکتاب، مقدمهموضوع، صغرای قیاس منطقی، کبرای قیاس منطقی <hr> معانی دیگر : (منطق و ریاضی) گزاره ای که درست فرض می شود (و بر مبنای آن صحت قضیه ای را اثبات می کنند)، ماخوذات، پیشدید، لم، عنوان یا موضوع انشا یا فهرست واژه ها، فرنام، سرنامه، (گیاه شناسی) سبوسه، سبوسه ی گل علف، زیر برگه، پوسته ی خارجی دانه ی گندم

معنی : عنوان، اصل موضوع، خلاصهءکتاب، مقدمهموضوع، صغرای قیاس منطقی، کبرای قیاس منطقی معانی دیگر : (منطق و ریاضی) گزاره ای که درست فرض می شود (و بر مبنای آن صحت قضیه ای را اثبات می کنند)، ماخوذات، پیشدید، لم، عنوان یا موضوع انشا یا فهرست واژه ها، فرنام، سرنامه، (گیاه شناسی) سبوسه، سبوسه ی گل علف، زیر 

lemma

lemmast

lemmata

lemmatization

lemme

lemmings

lemna

lemniscate

<hr> (کالبد شناسی) آویز پی، نوار (دسته ی اعصاب حسی که معمولا به نهنج یا تالاموس ختم می شوند)

(کالبد شناسی) آویز پی، نوار (دسته ی اعصاب حسی که معمولا به نهنج یا تالاموس ختم می شوند)

lemniscus

lemo

<hr> معنی : لیمو، لیموترش، رنگ لیمویی <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) کالای بنجل، اتومبیل بدکار و پر دردسر، (از ریشه ی فارسی)، (گیاه شناسی) درخت لیمو ترش (citrus limon)، (رنگ) زرد کمرنگ، لیمویی، دارای لیمو ترش، از لیمو، دارای طعم لیمو ترش، (امریکا - خودمانی) آدم بی عرضه، به درد نخور

معنی : لیمو، لیموترش، رنگ لیمویی معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) کالای بنجل، اتومبیل بدکار و پر دردسر، (از ریشه ی فارسی)، (گیاه شناسی) درخت لیمو ترش (citrus limon)، (رنگ) زرد کمرنگ، لیمویی، دارای لیمو ترش، از لیمو، دارای طعم لیمو ترش، (امریکا - خودمانی) آدم بی عرضه، به درد نخور

lemon

lemon caviar

lemon dog

lemon grass

<hr> معنی : ابلیمو <hr> معانی دیگر : آب لیمو

معنی : ابلیمو معانی دیگر : آب لیمو

lemon juice

lemon market

lemon omani

lemon squeeze

<hr> آبلیمو گیرلیموافشار

lemon squeezer

<hr> معنی : رنگ زرد لیمویی <hr> معانی دیگر : رنگ زرد لیمویی

معنی : رنگ زرد لیمویی معانی دیگر : رنگ زرد لیمویی

lemon yellow

<hr> معنی : لیموناد، شربت ابلیمو <hr> معانی دیگر : شربت آب لیمو

معنی : لیموناد، شربت ابلیمو معانی دیگر : شربت آب لیمو

lemonade

lemonade stand

lemons

lemony

lemrask

lems

lemurians

<hr> معنی : قرض دادن، وام دادن، عاریه دادن <hr> معانی دیگر : عاریه دادن (در برابر: وام گرفتن یا قرض کردن borrow)، (موقتا) دادن به، (مجازی) بخشیدن، رباخواری کردن، قرض با بهره دادن، قر­ دادن، معطوف داشتن، متوجه کردن، متوجه شدن

معنی : قرض دادن، وام دادن، عاریه دادن معانی دیگر : عاریه دادن (در برابر: وام گرفتن یا قرض کردن borrow)، (موقتا) دادن به، (مجازی) بخشیدن، رباخواری کردن، قرض با بهره دادن، قر­ دادن، معطوف داشتن، متوجه کردن، متوجه شدن

lend

lend a hand

lend a sympathetic ear

lend an ear

lend credence

lend credibility

<hr> به درد خوردن، به کار آمدن، مناسب بودن برای

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران