logical conclusion

logical deductions

logical fallacy

logical flow diagram

logical form

logical mathematical

logical order

logical reasoning

logical relation

logical sequence

logical subject

logical thinking

logical transitional

<hr> منطقا از روی منطق، با استدلال

منطقا از روی منطق، با استدلال

logically

<hr> معنی : استدلالی، منطقی، مربوط به منطق نمادی، محاسبهای <hr> معانی دیگر : وابسته به لشکر آمایی، لجستیکی (logistical هم می گویند)، وابسته به حساب کردن، حسابگرانه، وابسته به منطق ریاضی، علم منطق

معنی : استدلالی، منطقی، مربوط به منطق نمادی، محاسبهای معانی دیگر : وابسته به لشکر آمایی، لجستیکی (logistical هم می گویند)، وابسته به حساب کردن، حسابگرانه، وابسته به منطق ریاضی، علم منطق

logistic

logistic estimate of the situation

logistic implication test

logistic regression

logistic sourcing

logistic support

<hr> لجستیکى، مربوط به لجستیک علوم نظامى : مربوط به اماد یکانها

لجستیکى، مربوط به لجستیک علوم نظامى : مربوط به اماد یکانها

logistical

logistically

<hr> معنی : امایش، منطق نمادی، امادها، مبحی تدارکات لشکر کشی <hr> معانی دیگر : رسیدگی به جزئیات، کارآمایی، مدیریت و اجرای طرح، (ارتش) لجستیک، لشکر آمایی، سپهداری، توشه آمایی، تدارکات لشکرکشی، مبحک تدارکات لشکر کشی، شعبه ای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائطنقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکر کشی بحک میکند

معنی : امایش، منطق نمادی، امادها، مبحی تدارکات لشکر کشی معانی دیگر : رسیدگی به جزئیات، کارآمایی، مدیریت و اجرای طرح، (ارتش) لجستیک، لشکر آمایی، سپهداری، توشه آمایی، تدارکات لشکرکشی، مبحک تدارکات لشکر کشی، شعبه ای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائطنقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی 

logistics

logistics distribution

logitech

logitudinal

<hr> انباشتگی تنه ی درختان بریده شده در رودخانه، کارهای عقب افتاده، انباشتگی کار

انباشتگی تنه ی درختان بریده شده در رودخانه، کارهای عقب افتاده، انباشتگی کار

logjam

logline

lognormal

lognormal distribution

<hr> رجوع شود به: logotype، پیشوند: سخن، حرف [logogram]

رجوع شود به: logotype، پیشوند: سخن، حرف [logogram]

logo

logocentric

logocentrism

logogenic

<hr> معنی : معما <hr> معانی دیگر : (وات یا نشانی که به جای یک واژه ی کامل به کار می رود مثلا $ به جای dollar) دیس واژه، واژه نگار (logograph هم می گویند)، واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمه ای باشد، چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود logograph

معنی : معما معانی دیگر : (وات یا نشانی که به جای یک واژه ی کامل به کار می رود مثلا $ به جای dollar) دیس واژه، واژه نگار (logograph هم می گویند)، واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمه ای باشد، چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود logograph

logogram

logographic

logographic writing

<hr> (چاپ) به کار بردن لوگو تیپ (واژه هایی که از پیش حروفچینی و به هم وصل شده)

(چاپ) به کار بردن لوگو تیپ (واژه هایی که از پیش حروفچینی و به هم وصل شده)

logography

logophile

logoplegia

<hr> معنی : پرحرفی وبیهودهگویی <hr> معانی دیگر : (پر حرفی به ویژه اگر کم معنی و لگام گسیخته باشد) پر حرفی شدید، شهوت کلام، پراکنده گویی

معنی : پرحرفی وبیهودهگویی معانی دیگر : (پر حرفی به ویژه اگر کم معنی و لگام گسیخته باشد) پر حرفی شدید، شهوت کلام، پراکنده گویی

logorrhea

<hr> معنی : عقل کل، پیامبر، اصل یا منشاء عقل عالم وجود <hr> معانی دیگر : (مسیحیت) کلام خداوند، فلسفه اصل یا منشاء عقل عالم وجود

معنی : عقل کل، پیامبر، اصل یا منشاء عقل عالم وجود معانی دیگر : (مسیحیت) کلام خداوند، فلسفه اصل یا منشاء عقل عالم وجود

logos

<hr> روانشناسى : معنادرمانى

روانشناسى : معنادرمانى

logotherapy

logs

<hr> معنی : کند، سنگین، بطی ء، سنگین در فکر وحرکت <hr> معانی دیگر : (عامیانه) کسل و لخت (در اثر پرخوری)، loggy سنگین، بطی، کند <hr> logy_ پسوند:، (نوع ویژه ی) سخن [eulogy]

معنی : کند، سنگین، بطی ء، سنگین در فکر وحرکت معانی دیگر : (عامیانه) کسل و لخت (در اثر پرخوری)، loggy سنگین، بطی، کند logy_ پسوند:، (نوع ویژه ی) سخن [eulogy]

logy

<hr> معنی : گرده، کمر، صلب، گوشت گرده <hr> معانی دیگر : (گوشت) گوشت گرده، فیله، پشت مازو، (جمع) قدرت جنسی، اندام های جنسی، (معمولا جمع: بخش پایین کمر از استخوان کپل تا دنده ها) کمر

معنی : گرده، کمر، صلب، گوشت گرده معانی دیگر : (گوشت) گوشت گرده، فیله، پشت مازو، (جمع) قدرت جنسی، اندام های جنسی، (معمولا جمع: بخش پایین کمر از استخوان کپل تا دنده ها) کمر

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران