lorry driver

lorry load

los and lost

los angeleno

<hr> شهر لوس آنجلس (در جنوب ایالت کالیفرنیا- آمریکا)

شهر لوس آنجلس (در جنوب ایالت کالیفرنیا- آمریکا)

los angeles

los pollos hermanos

<hr> <b>معنی</b> : گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : گم شدن (در برابر: یافتن find)، شکست خوردن یا دادن، بازاندن (در برابر: بردن win)، نابود کردن یا شدن، از دست رفتن، فناشدن، تباه شدن یا کردن، از دست دادن (در برابر: به دست آوردن gain)، (الهیات) جهنمی شدن، ملعون شدن، بی ره شدن، (در مورد چیزهای ناخواسته) کم کردن، (از شر چیزی) راحت شدن، نشنیدن، ندیدن، نفهمیدن، موجب از دست دادن شدن، موجب گمراهی (یا سردرگمی و غیره) شدن، سردر گم بودن، هدر دادن، جلو زدن از، پشت سر گذاشتن، قال گذاشتن، (معمولا به حالت مجهول) دستخوش (چیزی) بودن، فرورفتن (در چیزی)، (ساعت و غیره) عقب افتادن، آهسته بودن، منقضی شدن، باختن در قمار وغیره

معنی : گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن معانی دیگر : گم شدن (در برابر: یافتن find)، شکست خوردن یا دادن، بازاندن (در برابر: بردن win)، نابود کردن یا شدن، از دست رفتن، فناشدن، تباه شدن یا کردن، از دست دادن (در برابر: به دست آوردن gain)، (الهیات) جهنمی شدن، ملعون

lose

lose a sale

lose a son

lose a turn

lose an eye

lose blood

lose consciousness

lose control of the car

lose edge

lose face

lose favor

lose feeling in

lose grip

lose head

lose heart

<hr> (به واسطه ی شلوغی و عدم نظم) از قلم افتادن یا انداختن، گم کردن یا شدن

(به واسطه ی شلوغی و عدم نظم) از قلم افتادن یا انداختن، گم کردن یا شدن

lose in the shuffle

lose interest

lose it

lose livelihood

lose marbles

lose mind

lose my head

lose my shit

lose my temper

lose of temper

lose one

lose one's appetite

lose one's bearings

<hr> خونسردی خود را از دست دادن، از جا در رفتن، برآشفتن

خونسردی خود را از دست دادن، از جا در رفتن، برآشفتن

lose one's cool

lose one's grip

<hr> خونسردی خود را از دست دادن، دستپاچه شدن، خود را باختن، غیر عاقلانه رفتار کردن، گیج شدن

خونسردی خود را از دست دادن، دستپاچه شدن، خود را باختن، غیر عاقلانه رفتار کردن، گیج شدن

lose one's head

lose one's mind

lose one's senses

<hr> (خودمانی) هستی خود را از دست دادن، مفلس شدن

(خودمانی) هستی خود را از دست دادن، مفلس شدن

lose one's shirt

<hr> از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، متانت خود را از دست دادن

از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، متانت خود را از دست دادن

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران